برخی اشتباهات املائی و انشائی رائج:

1)دستورات:واژهء فارسی (دستور) را با (ات) که مربوط به جمع مؤنّث عربی است،نمیشه جمع بست:همچنین:پرهیزات.

2)پدائد:کلمهء فارسی (پدیده) رو نمیشه با جمع مکسّر عربی جمع بست و به صورت پدائد به کار برد. توجه کنیم که در زبان عربی،حروف (پ ژ گ چ) وجود ندارند و کلماتی که این حروف رو داشته باشند،مطمئنا عربی نیستند.همچنین(پاکات) که نمی توان کلمهء غیر عربی(پاکت) رو با جمع مکسّر عربی جمع بست

 3)نواقصات:کلمهء (نواقص)،خودش جمع کلمهء (ناقص) است و نمیشه اون رو دوباره با(ات) جمع بست.همچنین (رسومات)زیرا که (رسوم) خودش جمع (رسم) است.و نیز (مراسمات)زیرا که (مراسم) خودش جمع (مرسوم )یا (مرسومه) است.

4)بلعکس:که عبارت درست اش(بالعکس) است (ب + ال + عکس).همچنین(دارلقرآن) که عبارت درست اش(دارالقرآن) است(دار + ال + قرآن)

5)زمامت:که عبارت درست اش(زعامت) یا (زمامداری) است به معنای رهبری و ریاست.

6)کربلائیّه:این عبارت نادرست،اخیرا برای خانم هائی که به زیارت کربلا مشرّف شده اند به کار می رود؛در حالیکه عبارت (کربلائی)که در مورد مردانی که به زیارت کربلا مشرّف شده اند به کار می رود، از کلمهء عربی (کربلا) به اضافهء(یای نسبت فارسی)تشکیل شده است و نمی توان این ترکیب فارسی شده را با(های تأنیث عربی)به واژه ای مؤنّث تبدیل کرد...

7)یا الزّهرا:که عبارت درست اش(یازهرا) می باشد:زیرا در این عبارت،(زهرا) منادا است و منادا،(ال) نمی پذیرد.

8)تلفناً:کلمهء غیر عربی(تلفن) را نمیتوان با تنوین نصب به قید تبدیل کرد.همچنین تلگرافاً،تلگراماً و ...

درمان انحرافات جنسی (قسمت پنجم):

در ادامهء چهار پست قبلی،به موضوع همجنس بازی می پردازیم:

در مورد این معضل غیر طبیعی ، دو جنبهء اساسی آن را باید از هم جدا کرد:

اول، داشتن میل جنسی به همجنس؛

دوم،انجام رفتارها و اعمال جنسی که بین افراد هم جنس اتفاق می افتد.

توجه کنیم که داشتن میل جنسی به همجنس،صرفا یک بیماری به حساب می آید و تا زمانی که به انجام رفتار و عمل خاص جنسی منتهی نشده باشد،جرم یا گناه به حساب نمی آید و مجازاتی متوجه آن نیست؛ولی اگر خدای ناکرده به عملی جنسی منجر شود،جرم و گناه به حساب می آید و مجازات دارد.

اگر کسی دارای تمایلات هم جنس گرایانه باشد،باید وی را مانند یک بیمار به سوی درمان هدایت کرد. حال ببینیم ریشه ها و علت های بروز این میل غیر طبیعی در انسان چیست:

یکی از دلایل بروز این میل،عدم تعادل هورمونی در بدن انسان است.کم بودن هورمونهای مردانه و زیاد بودن هورمونهای  زنانه در مردان و برعکس،کم بودن هورمونهای زنانه و زیاد بودن هورمونهای مردانه در زنان.(توجه کنیم که در بدن هر فردی،چه مرد باشد و چه زن،هر دو نوع هورمون وجود دارند؛لیکن در مردان،هورمونهای مردانه و در زنان،هورمونهای زنانه بیشتر و غالب تر است)

دلیل دیگری را که در مورد علت تمایل به هم جنس مطرح کرده اند،درست کار نکردن برخی قسمتهای مغز می باشد.

همچنین نقص ارثی و ژنتیکی را از عوامل این گرایش غیر طبیعی شمرده اند. مواردی ماننند مسن بودن مادران افراد هم جنس باز در هنگام به دنیا آوردن آنها و ...

عامل بسیار مهم دیگری هم که از علل اصلی تمایل به هم جنس گرائی شمرده اند،عامل روانی است:برخی الگوهای عاطفی غلط در خانواده که باعث می شود که مثلا پسران نسبت به مادران و در نتیجه به جنس مخالف،متنفر شوند و یا در وجود آنها،ترس از جنس مخالف ایجاد شود و در نتیجه،به سوی افراد هم جنس،تمایل پیدا کنند...

پیشگیری و درمان:

تقریبا تمام توصیه هائی که در بالا در مورد پیشگیری از انحرافات جنسی گفته شد،در اینجا نیز صادق است.مانند جلوگیری از دیدن صحنه های قبیح و زننده و نیز تامین کمبودهای عاطفی کودک و یا کنترل معاشرت کودک و نیز کنترل و نظارت بر رفت و آمدهای وی به محیط هائی مانند ورزشگاه ها و استخرها و...

اما در مورد درمان این معضل،باید توجه کرد که فرد مبتلا اول باید به روانپزشک و یا روانکاو مراجعه کند تا در صورتی که مشکلش،ریشهء روانی و عاطفی داشته باشد،به وسیلهء روان درمانی معالجه شود. در مرحلهء بعدی(و البته با راهنمائی روانپزشک)باید به متخصص غدد یا ژنتیک و ... مراجعه کند تا با رفع ریشه های این مشکل،میل طبیعی به جنس مخالف در وی به وجود آید.

توصیهء مهم:

در هر صورتی باید توجه داشت که در اولین برخورد با فرد منحرف،استفاده از قوهء قهریه و تنبیه و مجازات،کارساز نیست و بلکه در وهلهء اول،باید به ریشه یابی مشکل پرداخت و نسبت به درمان آنها اقدام کرد. هر گونه اقدامات خودسرانه و فاقد جنبهء علمی و اعتقادی،نه تنها کمکی به حل مشکل نخواهد کرد،بلکه علاوه بر تشدید آن،ممکن است به پنهان کاری منجر شود که آن هم عواقب خاص خودش را دارد.

منابعی که در تنظیم این پنج پست،مورد استفاده قرار گرفته اند:

1)جوانان،ازدواج و مسائل جنسی.مؤلف:دکتر روح الله خالقی.

2)آناتومی بدن مرد.ترجمه و اقتباس:دکتر فرخ سیف بهزاد.

پایان

درمان انحرافات جنسی (قسمت چهارم):

در ادامهء سه پست قبلی،به نکات دیگری راجع به استمناء می پردازیم:

بررسی ها نشان می دهد که در افراد زیر،ابتلاء بیش از سایرین است:

n      افرادی که از شدت خجالت،همیشه گوشه گیر و سرد هستند.

n      کودکان یا نوجوانانی که خود را در محیط، فراموش شده می یابند و یا دیگران را از خود،ناراضی احساس می کنند..

n      افرادی که بسیار خیالباف و رویائی هستند.

n      آنهائی که مبتلاء به بیماری های انگلی و معده ای هستند.

n      افرادی که اختلالات روانی داشته و در حالت اضطرابند.

n      کسانی که ارتباط با دیگران را زیاد دوست ندارند.

n      افرادی که نزدیک بلوغ بوده و اتفاقاتی،آنها را تحریک کرده است.

n      افرادی که دچار ضعف قوای جنسی هستند.

n      آنهائی که به این کار عادت کرده اند،با تحریک کوچکی،از خود بیخود می شوند.

n      افرادی که با آمیزش،احساس ارضاء شدن نمی کنند.

عوارض استمناء:

یک) زیانهای زیستی:

·        تورم کانال نطفه،غدهء پروستات و قسمتهای انتهائی مجرای ادرار ؛

·        کاسته شدن انرژی؛

·        شل شدن عضلات تناسلی ؛

·        ایجاد رنگ پریدگی و زردی رنگ ؛

·        احساس درد هنگام خونریزی قاعدگی در دختران و بی نظمی قاعدگی و ایجاد ترشحات چرکی ؛

·        احساس خستگی مفرط و خواب آلودگی ؛

·        سوت کشیدن گوش ها،کم خونی و آسیب به رشد نخاع ؛

·        خطر آسیب پردهء بکارت در اثر دست مالی زیاد در دختران .

دو) زیانهای روانی:

·        تحریک عصبی به واسطهء ایجاد هیجان جنسی ؛

·        آشفتگی های روحی و اخلاقی به علت تداوم آن ؛

·        کم حوصلگی،سستی،افسردگی،بیخوابی،بی اشتهائی،خمودی و...؛

·        ضعف اراده ؛

·        زودرنجی و حساسیت به مسائل کوچک،ترسو بودن،کمروئی و خجالت بیش از حد ؛

·        ضعف بینائی و شکایتهای بیمورد دربارهء ناراحتی های شکمی و ...؛

·        ضعف اعتماد به نفس ؛

·        سرزنش و تحقیر خود به علت ارتکاب به گناه که سبب ضربهء شخصیتی می گردد ؛

·        ترس از کشف این مسئله توسط والدین و یا ترس به خاطر از دست دادن بکارت در دختران می تواند در روحیهء فرد،اثر منفی بگذارد.

سه) زیانهای اجتماعی:

·        سبب گوشه گیری از اجتماع و غوطه ور شدن در دنیای درونی می گردد .

·        به واسطهء گرایش به خود و دوری از ازدواج که راه صحیح ارضاء است،نظم جامعه به هم می خورد .

·        احساس بدبینی به دیگران و حسادت به آنهائی که دارای نشاط هستند در فرد ایجاد می گردد.

·        عدم احساس ارضاء در زندگی پس از ازدواج،باعث سردی روابط زوجین می گردد.

چهار) زیانهای بدنی:

·        حساسیت و ضعف مراکز عصبی در اثر مداومت بر این کار ؛

·        جلوگیری از رشد صحیح این قسمتهای عصبی در طول رشد نوجوان ؛

·        ضعف روحی به واسطهء ارضای ناکامل و سپس پشیمانی از عمل ؛

·        بر هم زدن نظم و آرامش روحی که در زندگی بعدی،برای بدن، اثر سوء خواهد داشت؛

·        ضعف قوهء بینائی،شنوائی و سوت کشیدن گوش ؛

·        از دست رفتن لذت مقاربت پس از ازدواج ؛

·        احتلام مکرر ؛

·        خستگی و ضعف عضلانی ؛

·        سرگیجه ؛

·        مبتلاء شدن به انزال زودرس ؛

·        احساس سر و صدا.

ادامه دارد....

درمان انحرافات جنسی (قسمت سوم):

در ادامهء بحث قبلی،به سایر موارد مربوط به استمناء می پردازیم:

خطرات استمناء:

از آنجائیکه استمناء یک عمل انحرافی است،حتما در زندگی فرد،اثر منفی خواهد داشت.

نوجوانی که این کار را انجام می دهد،با کسب لذت از خود،به تدریج از پدر و مادر و اجتماع،بریده و در خود فرو می رود.

این تصور که این فرد،خود به خود و یا با ازدواج کردن،این عمل را ترک خواهد کرد،تصوری کاملا اشتباه است.وجود این انحراف می تواند در اثر استمرار،سبب به هم خوردگی زندگی او گردد.در صورت عدم جلوگیری و درمان،ممکن است تا سنین پیری،همراه او باشد.

علل استمناء:

یک) علل زیستی:

الف)نامنظم بودن پوست در ناحیهء ختنه گاه می تواند سبب تحریک گردد.

ب)تورّم در اطراف غشاء مخاطی مهبل در دختران نیز محرک است.

ج)وجود انگلهای روده ای که سبب خارش دستگاه تناسلی می گردد و خارش این عضو ممکن است سبب احساس لذت در فرد یا کودک گشته و تکرار آن باعث ابتلاء به این بیماری گردد.

د)نگهداری ادرار یا مدفوع و یا وجود حالتی مانند یبوست (خشکیّت) می تواند تحریک کننده باشد.

ه) ایجاد بلوغ زودرس که ناشی از عدم تعادل هورمونهای جنسی در بدن است.

و) وجود بیماریهائی که سبب خارش بدن می گردد.

ز) وجود بیماریهائی مانند بواسیر.

ح) عدم رعایت بهداشت دستگاه تناسلی در اثر شست و شو های ناقص.

ط) رشد دستگاه تناسلی همزمان با رشد بدن می تواند یکی از عوامل تحریک باشد که در این هنگام باید از پوشیدن لباسهای زیر که بسیار نرم و یا زبر باشد خودداری کرد.

دو) علل روانی:

الف) اگر نوجوان یا جوان دارای اختلال روانی باشد،ناگزیر به خود روی می آورد.استمناء در نزد دیوانگان بسیار شایع است.

ب) اگر کودک سرگرمی سالم و جذاب نداشته باشد ناچار به خود روی می آورد.

ج) کنجکاوی کودکان سبب می گردد که میل به کشف خود و کشف اختلاف خود با جنس مخالف داشته باشد.

د) احساس حالت بیکسی،زائد بودن،بی مصرف و منزوی بودن نیز می تواند سبب این لغزش گردد.

ه) منع ها و برانگیزاندن حساسیت نوجوان به وسیلهء تهدیدها و پرهیز دادن های مکرر می تواند توجه او را به این امر جلب کرده و به او می فهماند که این مسئله، یک امری است که باید پنهانی انجام گیرد.

سه) عوامل مکانیکی:

 

الف) نوازش و مالش کشالهء ران یا آلت تناسلی نوجوان یا کودک که توسط والدین،مربیان و یا افراد منحرف می تواند سبب تحریک کودک گردد.

ب) مالیدن خود به نرده ها یا تشک می تواند یکی از عوامل تحریکی باشد که مربیان باید از این امر در کودک جلوگیری کنند تا به صورت عادت در نیاید.

ج) عادت به دستکاری خود در کودکان باید مورد توجه قرار گیرد.

د) در هنگام شست و شو باید توجه داشت که نوازش ها و تحریکات فوق،بیش از حد ایجاد نگردد.

چهار)عوامل اجتماعی:

الف) نوع بازی کودکان و نوجوانان در این مسئله بسیار دخیل است،بازیهائی که آنها سعی در تقلید کار پدر و مادر خود دارند،سوار شدن بر دوش یکدیگر و ...می تواند عامل شروع باشد.

ب)قرار گرفتن در محیطی که اینگونه روابط و مسائل تحریکی دیده شود یا عکسها و صور قبیحه یا فیلمهای مبتذل وجود داشته باشد.

ج)شنیدن داستانهای تحریک کننده و بدآموز و منحرف به طور غیر مستقیم می تواند تحریک کننده باشد.

پنج)عوامل عاطفی:

الف) نوازشهای غلطی که توسط والدین یا مربیان به عنوان علاقه و محبت در ناحیهء دستگاه تناسلی رخ می دهد،تحریک کننده است.

ب) از آنجائی که پس از عمل استمناء،یک نوع آرامش کاذب به فرد دست می دهد،وجود جوّ اضطراب و نگرانی سبب تشدید میل به تکرار این عمل می گردد.

ج) با توجه به اینکه شیوع این عمل در افراد منزوی بیشتر است،احساس انزوا و محرومیت از مهر و محبت می تواند عاملی در این جهت باشد.

د) برخی از افرادی که دارای عقده های حقارت هستند،جهت تعدیل خود،دست به انجام این عمل می زنند.

ه) احساس احتیاج به صحبت و جذب به کانونهای غلط محبت و انحراف به سوی مبادرت به استمناء،یکی دیگر از عوامل است.

شش) سایر علل:

از علل دیگر می توان به طور کلی به بی بند و باری در نحوهء آزادیها، استحمام به صورت لخت کامل،تنهائی ها،خوابیدن بدون زیرشلواری،لباسهای نامناسب،تشک بسیار نرم،کنجکاوی بسیار در نحوهء معاشرت زن و مرد و غیره اشاره کرد.

ادامه دارد...

درمان انحرافات جنسی (قسمت دوم):

در قسمت قبلی این پست،نکات کلی مربوط به روش پیشگیری انحرافات جنسی را بیان کردیم.در ادامه،به موارد دیگری می پردازیم:

 

استمناء ( خودارضائی؛ استشهاء ؛ اونانیسم ؛ جلق ):

استمناء، نوعی عمل مکانیکی در دستگاه تناسلی است که در افراد صورت می گیرد.فرد در ذهن خود،تصوراتی را از آنچه که می خواهد به آن برسد،ایجاد می کند و از طرف دیگر،خود را به نحوی که انتظار دارد در برخورد با او تحریک شود،تحریک می کند.اگر آن تصورش در دسترس باشد،به این عمل اقدام ننموده و از طریق بازیها و روابط جنسی،آن را حل می کند.

با شروع این عمل،این تخیلات بیشتر می شود،به نحوی که حضور افراد ذهنی،بیشتر می گردد.مواجههء جوانان و نوجوانان با صحنه ها و روابط غلط،که سبب به فکر فرو بردن آنها شود و مزهء لغزش را در او چشانده باشد،عامل تحریک کنندهء این عمل می تواند باشد.

این لغزش،قبل از ریشه دار شدن در جان نوجوان،یک احساس است که به صورت تخیل درآمده و به تدریج به فعلیت مبدل می گردد و فرد استمناء می کند...

نکتهء بسیار مهم:قبل و بعد از انجام عمل استمناء،یک حالت تشویش و اضطراب و نگرانی در فرد وجود دارد که او با توسل به این عمل،سعی در خاموش نمودن آن دارد؛در حالی که تشویش و اضطرابی که پس از آرامش موقّتی ناشی از این عمل،به وجود می آید،دوباره او را برای تکرار های بعدی این عمل،برمی انگیزد...

علائم:

افراد مبتلاء به استمناء:

-- اکثرا تنبل و بیحال هستند.

-- به نظر،غمگین و مضطربند.

-- بدنی سست و ضعیف دارند.

-- از لحاظ عصبی،تعادل ندارند.

-- ممکن از چیزی مانند چرک از دختران خارج شود.

-- چشم ناآرام و اشک آلود دارند.

-- جای خارش روی دستگاه تناسلی آنها دیده می شود.

-- تمایلی برای انجام حرکات سریع و با نشاط ندارند.

-- زود عصبی می شوند و تندخو هستند.

-- اکثرا کف دست آنها عرق کرده است.

-- از رؤیا وحشت دارند.

-- زیر چشم آنها اندکی کبود است.

-- معمولا رنگ پریده هستند.

-- در برخی از آنها لرزش دست و چشم وجود دارد.

-- بدبینی و عدم قدرت سازش با اجتماع در اکثر آنها دیده می شود.

-- گاهی شدیدا در خود فرو می روند.

راه های پیش گیری و درمان :

مطمئنا پیشگیری همیشه بهتر از درمان است و به همین جهت،در مرحلهء اول،راههای پیشگیری ارائه می شود و در مرحلهء بعدی،روش درمان.

مرحلهء اول:پیشگیری:

والدین هرگز نباید به این تصور غلط عقیده داشته باشند که کودکان باید بدون نظارت،رشد یافته و بزرگ شوند؛بلکه بهتر آن است که از بروز حادثه های ناخواسته برای آنها پیشگیری شود.

از آنجائی که استمناء،امری است که در خلوت و تنهائی رخ می دهد،والدین باید از زیاد تنها گذاشتن فرزندان،خودداری کنند ...

برای پیشگیری،باید از انجام و یا ایجاد آنچه تاکنون از طرق تحریک کننده جهت شروع به ابتلاء به این بیماری ذکر شد،جلوگیری به عمل آید؛لذا موارد زیر ذکر می گردد:

·         لباسهای زیر،تنگ و چسبان،زیاد زبر و یا نرم نباشد.

·        بیماری های معده ای و انگلی هرچه زودتر درمان گردد.

·        شست و شوی کودک،دقیق و غیر تحریک کننده باشد.

·        تماسهای او به خصوص در سنین بلوغ،تحت کنترل باشد.

·        محبت قلبی والدین باید به کودک ابراز گردیده و کودک احساس انزوا نکند.

·        نوجوان باید والدین خود را در تنگناها به عنوان حامی خود بداند و این تصور را باید والدین در کودک ایجاد کنند.

·        جلوگیری از دستکاری کودک با خود و نشان دادن ناخوشایند بودن این عمل.

·        جلوگیری از نگهداری ادرار و مدوفوع،به خصوص در کودکان.

·        عادت دادن کودک به بیرون گذاشتن دستها از پتو یا لحاف در هنگام خواب و نیز تا زمانی که هنگام خواب کودک فرا نرسیده است،وی را به بستر نفرستند.

·        والدین نباید به خاطر خردسال بودن فرزندانشان و جهت خوشایند لحظه ای آنها،مبادرت به نوازش دستگاه تناسلی آنها بنمایند. زیرا این لذت سبب انحراف آنها در آینده خواهد گشت.

·        دور نگهداشتن فرد از عوامل تحریکی.

·        جلو گیری از ایجاد جوّ تشویش و اضطراب و مراقبت از ناراحت خوابیدن فرزندان.

نکتهء بسیار مهم: هرگاه مسئله ای پیش آید که باعث ناراحتی کودک شود،باید والدین سعی کنند که قبل از خوابیدن کودک،این نگرانی و تشویش را از دل کودک خارج کنند.زیرا تشویش و اضطراب،از عوامل مهم استمناء است.هر قدر تشویش و اضطراب کودک،بیشتر طول بکشد،احتمال استمناء بیشتر می شود.حتی اگر فاصلهء زمانی بین تخلفاتی که نیاز به تذکر و تنبیه دارد،با تذکر و تنبیه،زیاد باشد،احتمال استمناء افزایش می یابد.پس اگر کودک شما مرتکب تخلفی شد،او را در انتظار طولانی تنبیه یا تذکر قرار ندهید؛بلکه سریعا تکلیف وی را در مورد تنبیه یا تذکر،معین کنید تا اضطراب کودک،طول نکشد...

·        از معاشرت با افراد ناشناخته منع گردد.

·        دادن آگاهی به کودک یا نوجوان که نباید با اعضای بدن خود بازی کند.او باید بداند که دیگران که در معاشرتهایشان قصد فریب او را دارند،قصد درستی ندارند و باید جریان را به پدر و مادرش بگوید.

·        جوان باید بداند که عزت نفس او باید مانع از تن دادن او به اینگونه پستی ها باشد.

·        تقویت کردن ایمان و نیروی مذهب و اینکه نوجوان باید بداند که خدا بر اعمال او ناظر و آگاه است و هرچه انجام می دهد،در روز قیامت دارای حساب و کتاب است.

مرحلهء دوم:درمان:

والدین باید در نظر داشته باشند که در برخورد با این مسئله،از برخورد عجولانه،شدید و بدون برنامه و مخصوصا بدون مطالعهء کافی یا مشورت با کارشناسان و متخصصین مربوطه،اجتناب نموده و کار را ابتدا با تذکر و دلسوزی شروع نمایند...

از دست ندادن فرصتها در درمان استمناء یک ضرورت حیاتی است،زیرا این معضل،یک بلا و آفت اجتماعی است.

والدین باید توجه کنند که رها کردن این موضوع و نیز این تصور که این مشکل،خود به خود و یا در اثر ازدواج،خوب خواهد شد،یک اشتباه بزرگ است،زیرا در افرادی که این عادت،جایگزین شده است،تا سنین پیری نیز ادامه پیدا کرده است.

اولا جوان باید بداند که این مسئله،امری غیر عادی است و درمان آن ضرورت دارد.

ثانیا والدین و مربیان باید به گونه ای سربسته،این مطلب را عنوان کنند و مواظب باشند تا فرد مبتلاء را دچار خجلت زدگی و ضایع شدن نکنند و با به رخ کشیدن موضوع، آبروی او را در حضور دیگران،نبرند.

ثالثا علل اولیه ای را که باعث بروز این بیماری شده است،پیدا کرده و از بین ببرند.

رابعا در صورتی که علت این عمل،بیماری و ضعف عصبی و اختلال روانی باشد،حتما به درمان پزشکی و روانپزشکی متوسل شوند.

خامسا جلو گیری از بیکار ماندن کودک به وسیلهء کار یا اسباب بازی مفید و داشتن تفریحات سالم و مخصوصا ورزش.زیرا ورزش بهترین وسیلهء مصرف شدن انرژی های اضافی و از بین رفتن زمینهء استمناء می باشد.

 

ادامه دارد...

درمان انحرافات جنسی (قسمت اول):

 

 

انحرافات جنسی،یکی از مشکلاتی است که در جامعه و مخصوصا در بین عده ای از جوانان و نوجوانان و حتی کودکان وجود دارد که باید برای این معضل،چاره جوئی کرد.

همهء ما به قانون « علت و معلول » اعتقاد داریم و معتقدیم که در مواجهه با یک مشکل،اول باید به ریشه یابی و کشف علت یا علت های به وجود آورندهء آن مشکلات بپردازیم و سپس با رفع آن علت ها،مشکل به وجود آمده را از بین ببریم.

یکی از دلایلی که باعث میشود مشکل انحرافات جنسی حل نشود و حتی ادامه پیدا کند و گسترش یابد،این است که ما معمولا در مواجهه با افراد منحرف،به جای ریشه یابی و کشف علت به وجود آمدن آن مشکل،به قوهء قهریه متوسل می شویم و مثلا با تنبیه و مجازات فردی که مرتکب عمل انحرافی شده و یا تهدید او به مجازات و یا ترساندن وی از عواقب اعمال انحرافی،باعث سرخوردگی و نا امیدی آن فرد می شویم که خود این سرخوردگی و احساس گناه،نه تنها کمکی در حل اساسی آن معضلات نمی کند،بلکه حتی باعث تشدید آن انحراف و معضل می گردد.مخصوصا در مورد کودکان و نوجوانانی که هنوز تجربهء کافی در زندگی ندارند.

ما بحث مان را با بررسی انواع انحرافات جنسی، نحوهء رفع هر کدام از انحرافات و مخصوصا روش های پیشگیرانه ارائه میدهیم:

انواع انحرافات جنسی:

انحرافاتی که جنسی به حساب می آیند،متعدد هستند و بعضا به زیرشاخه های گسترده ای تقسیم می شوند که پرداختن به همهء آنها در اینجا ممکن نیست.ما سعی می کنیم آنها را به صورت کلی مطرح کنیم.

نکات کلی و مهم در پیشگیری از انحرافات کودکان:

در روشهائی که ذکر خواهد شد،اصل بر این است که اصلا موقعیتی پیش نیاید که احساس شهوانی کودک به طور نا به هنگام بیدار شود و یا اینکه از ایجاد عادات ناپسند جنسی در او جلوگیری شود.

الف)داشتن هدف و برنامه ریزی در زندگی:

وقتی که زندگی دارای هدف خاصی باشد ، روی این هدف،برنامه ریزی شده و گفتارها،برخوردها و نحوهء زندگی و طبعا نحوهء ارتباط با کودکان و نوجوانان دارای شیوهء خاصی خواهند بود و زندگی بر این اساس پیش می رود.

ب)کنترل روابط و رفتار والدین:

کنترل نحوهء برخورد والدین در منازعات و خودداری از درگیری ها و همچنین مراقبت از ایجاد روابط جنسی در حضور آنان از عوامل بسیار مهم جلوگیری از انحراف است؛زیرا اکثر کودکان در پاسخ انحرافات خود می گویند که تقلید کار پدر یا مادر خود را کرده اند.

ج)ارضاء عاطفی:

کودکانی که در دوران زندگی از نظر عاطفی دارای کمبود بوده اند،در دوران نوجوانی سعی می نمایند از طریق لغزش های جنسی،این کمبود را جبران نمایند.

د)اعتدال در محبت:

در محبت ها نه راه افراط را باید رفت و نه از شیوهء تفریط متابعت نمود،بلکه میانه روی بهترین شیوه است.زیادی محبت سبب می گردد که کودک احساس وابستگی شدیدی نسبت به والدینش پیدا کند و این چندان مطلوب نیست.این محبت های زیاد می تواند سبب انحرافات بعدی نیز بشود.

ه)تقویت مبانی اخلاقی:

از آنجائی که آرامش های اخلاقی می تواند سد هائی در راه سیر کنترل نشدهء غرایز ایجاد کند،تقویت بنیهء اخلاقی یکی از راههای هدایت فرزندان به راه صحیح و جلوگیری از انحراف آنان است.

والدین باید سعی داشته باشند که با عمل خویش،به فرزندان شان عزت نفس،تن به ذلت ندادن،با حیا بودن،غرور داشتن،صادق بودن و داشتن حجب و حیا را بیاموزند.به خصوص این مسئله در مورد دختران اهمیت بیشتری دارد.

و)تقویت نیروی اراده و ایمان:

آموختن موازین دینی که یکی از عوامل مهم در زندگی صحیح است،به عهدهء پدران و مادران می باشد.در ضمن این آموزش باید به تمرین تقویت ارادهء آنان پرداخت و به کودکان آموخت که در مقابل هر دعوتی تسلیم نشده و به هر امر و دستوری خود را نبازند.به قول معروف،کودکان باید قدرت و جرأت «نه» گفتن را داشته باشند.اگر ضعف اراده با ضعف ایمان همراه شود،خسارات جبران ناپذیری به حیات خانواده وارد خواهد ساخت.

ز)آگاهی دادن:

والدین و مربیان باید به فرزندان خود راه و رسم زندگی سالم،عفت،پاکدامنی و ارزش آن،زندگی شرافتمندانه،و نیز ضرر انحراف و لغزش را بیاموزند تا آنها حافظ آبرو و حیثیت خانوادهء خود باشند.

کودک در سنین قبل از دبستان هم باید بداند که کسی نباید او را لخت ببیند و او نیز نباید به کسی که لخت است،نگاه کند.کسی نباید به بدن او دست بزند و خود او نیز نباید به بدن خود و بدن کسی دست بزند.مجددا متذکر می شویم که این آموزشها در مورد دختران اهمیت و ارزش بیشتری دارد.

ح)بهداشت جسمی:

وجود برخی انگلها و بیماریها ممکن است سبب تحریک اطراف دستگاه تناسلی گردد،و اینکار سبب بروز خود ارضائی شود و باعث انحرافات بعدی گردد.بنابراین والدین در درمان بیماری های دستگاه گوارش کودکان باید با جدیت برخورد کنند.رعایت بهداشت جسمانی و نظافت بدن نیز اهمیتی مشابه دارد.

ط)بهداشت روانی:

کودک باید در طول زندگی از محبت کافی برخوردار باشد ولی مورد دیگری که وجود دارد،عدم قرار دادن کودک و یا نوجوان در حالت اضطراب و نگرانی است.چون اضطراب یکی از عوامل تحریک کنندهء جنسی است و جست و جوی این حالت می تواند سبب لغزش گردد.

پس اگر در محیط خانواده موضوعی ایجاد شده باشد که سبب متوجه شدن تنبیه یا سرزنشی به کودک گردد،بدون تاخیر از لحاظ زمانی این تنبیه انجام گیرد و قضیه برای فردا و فرداها نماند که موجب اضطراب کودک گردد و او را مدتی در این حال نگهدارد؛چون خود این انتظار توام با اضطراب،عامل تحریک کودک به خودارضائی است.

ی)کنترل کودک:

انس و الفت میان نوجوانان و کودکان بسیار خوب است ولی به شرطی که با حفظ آزادی و احترام لازم،این روابط تحت کنترل باشد.بنابرابن رفت و آمد ها،روابط و معاشرتها و دید و شنید ها و برخوردهای آنان باید تحت کنترل باشد تا مسائل جزئی باعث انحراف آنان نگردد.دوستان فرزندان باید شناخته شده باشند و باید دانست که آنان به چه جاهائی رفته و شاهد چه روابط و صحنه هائی هستند.

ک)ایجاد عادات صحیح:

برخی عادات بد می تواند سبب انحرافات بعدی کودک گردد.بنابراین باید به این حالات قبل از اینکه به صورت عادت در بچه مستقر گردد توجه شده و از آن ممانعت به عمل آید.خوابیدن کودک روی شکم،نوع قرار دادن پاها و اعضای بدن بر روی یکدیگر،ماندن و غلطیدن در رختخواب،عدم تخلیه و دفع ادرار و مدفوع قبل از خواب،بدون پیژامه خوابیدن،پوشیدن لباسهای بسیار زبر یا بسیار نرم و...بعضی از مواردی است که سبب لغزش خواهد شد بنابراین به آنان بیاموزید که با پیژامه بخوابند و قبل از خواب به دستشوئی بروند و کودکان را عادت دهید که به پشت بخوابند و دست ها را بیرون از لحاف یا پتو قرار دهند.

ل) سایر توصیه ها:

ایجاد سرگرمی مناسب برای اوقات بیکاری کودکان یکی از راه ها برای پر کردن اوقات بیکاری آنان است.آماده کردن شرایطی برای کودکان جهت انجام فعالیت های ورزشی،تفریحی سالم و آماده شدن جهت زندگی جمعی سالم و بحث های باارزش و مفید.

مادران نباید قنداق نوزاد را بسیار تنگ ببندند و یا در هنگام خشک کردن بچه،او را زیاد مالش دهند.مراقب باشند که بچه،خود را دستکاری نکند و شاهد روابط والدین نباشد.بهداشت فردی را به نوجوانان بیاموزند و به دختران نزدیک سن بلوغ،مسئلهء قاعدگی و به پسران مسئلهء احتلام را یاد دهند.

توصیهء آخر اینکه والدین حتما مطالعهء کافی در مورد تربیت کودک داشته باشند و یا با کارشناسان و متخصصین مربوطه در ارتباط باشند و از انجام روشهای خودسرانه و فاقد پشتوانهء علمی و اعتقادی،خودداری نمایند.

ادامه دارد...

چرا انقلاب کردیم؟ (6):

امید:با تمام این حرفها،نمی توانید جریان دوم خرداد و اعتراض مردم به رژیم جمهوری اسلامی رو انکار کنید.

جمال:اعتراض به کلیت رژیم و یا اعتراض به عملکرد دولت آقای  رفسنجانی ؟

 

امید:مگه فرقی هم داره؟

 

جمال:بله که فرق داره:مردم با کلیت رژیم و قانون اساسی اون و نیز سایر ارکان اون مانند اسلام و تشیع و انتخابات و ...مشکلی ندارن و فقط با عملکرد دولت ها مشکل دارن.شاهد قضیه هم اینه که مردم هرساله در تظاهرات 22 بهمن و روز قدس و روز 13 آبان و نیز در انتخابات مختلف شرکت می کنند...این دروغ محض  است که برخی ها فکر میکنن مردم در سال 76 به اصل رژیم اعتراض داشتند و یا مثلا به ارکان اون مانند اسلام...

 

امید:برای این ادعایتان دلیلی هم دارید؟

 

جمال:علاوه بر اون چیزهایی که در بالا عرض کردم،به یک مورد بخصوص هم اشاره می کنم:بعد از انتخابات 76، کارشناس یکی از شبکه های ماهواره ای ادعا می کرد که تاریخ مصرف شهدا و جانبازان به پایان رسیده و امام حسین(ع)قربانی جنگ طلبی ها و کشت و کشتارهای پدر و جدش شده است و ....

 

در حالیکه همین آقای کارشناس، وقتی در انتخابات 88 متوجه شد که همسران دو نفر از شهیدان گرانقدر انقلاب اسلامی(یعنی شهید باکری و شهید همت)به جنبش سبز و گروه میرحسین موسوی تمایل دارند،ناگهان بهضرورت حفظ حرمت و احترام خانوادهء شهدا اشاره کرد.این یعنی عین تناقض و دوروئی و سوء استفاده کردن از اعتقادات قلبی مردم...

 

امید:پس اصل جریان دوم خرداد چه بود؟

 

جمال:همونطوری که قبلا هم گفتم،مردم  به عملکرد کارگزاران سازندگی و در نهایت به شخص رفسنجانی اعتراض داشتند؛لیکن در این میان،عده ای خواستند که این اعتراض  مردم سالارانه رو مصادره به مطلوب کنند و ماهی مقصود خودشون رو از آب گل آلود سیاست،صید کنند.مخصوصا بیگانگان و دشمنان رژیم و به خصوص رژیم صهیونیستی که از اصلاح طلبان،به عنوان سرمایه های خود در ایران نام بردند و در هر انتخاباتی،از اصلاح طلبان حمایت کردند...

  

... پایان ...

چرا انقلاب کردیم؟ (5):

امید:ولی من میتونم تمام ادعاهای شما رو یکجا زیر سوال ببرم. 

جمال:چه طور؟

امید:در سال 76 مردم با رای دادن به یک نامزد دگر اندیش،یعنی دکتر سید محمد خاتمی،ثابت کردند که نسبت به مواضع رژیم،اعتراض دارند و خواسته شان چیز دیگری است.

جمال:اینکه چرا مردم در سال 76 به نامزدی غیر از نامزد مورد نظر رژیم رای دادند،خود بحث مفصلی است که بعدا به اون می پردازیم. اما جریان دوم خرداد و اقدامات بعدی اون،دارای تناقضات فاحشی است که قبلا هم عرض کردم از انتخابات دور دوم شوراها به بعد،اکثریت مردم به این جریان،اهمیتی نمیدن.

امید:منظورتون کدوم تناقضاته ؟؟؟

جمال:مردمی که در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی،از اقدامات کارگزاران سازندگی و در نهایت،خود آقای رفسنجانی به تنگ اومده بودن،با رای دادن به خاتمی که حرفهای جدیدی داشت،عملا اعتراض خودشون رو اعلام کردن؛یعنی اعلام کردن که به مدیران دولت وقت و وزرا و اقدامات شون و در نهایت به عملکرد رفسنجانی اعتراض دارن؛اما وقتی خاتمی انتخاب شد،چه اتفاقی افتاد؟ در اولین اقدام، ایشون همون وزرای رفسنجانی رو دوباره به عنوان وزیر انتخاب کردن و عملا امید و آرزوها و خواسته های ملت رو بر باد دادن.

امید:خب این که ایرادی نداره:خاتمی اون افرادی رو که تجربهء وزارت داشتن،انتخاب کردن.این که خیلی خوبه.

جمال:آیا اقدامات اون وزرا در دوران رفسنجانی،اقدامات مثبت و قابل قبولی بود؟اگه قابل قبول بود پس چرا مردم در انتخابات 76 به نامزد مورد نظر کارگزاران رای ندادند؟اگر هم منفی بود پس چرا خاتمی اونا رو انتخاب کرد؟

امید:علتش این بود که ما کمبود متخصص داشتیم و نمی تونستیم افراد غیر متخصص رو به وزارتخانه ها بفرستیم.

جمال:یعنی ما در سال 76 که در اون تاریخ، 19 سال از انقلاب 57 می گذشت،هنوز نتونسته بودیم سی چهل تا متخصص تربیت کنیم تا بتونن وزیر یا معاون وزیر بشن؟یعنی سی چهل تا وزیر و معاونی که بعضا از اوایل انقلابوزیر یا معاون بودن،می بایست تا آخر عمرشون در وزارتخونه  بمونن تا مشکل کمبود متخصص ما رو جبران کنن؟این انحصار طلبی نیست؟

امید:پس چرا اون وزیرا دوباره وزیر شدن؟

جمال:چون متاسفانه اصلاح طلبان،وامدار برخی وزرای رفسنجانی بودن و اگه می خواستن اونا رو کنار بزارن،خودشون زیر سوال می رفتن.

امید:دیگه چی؟

جمال:دیگه اینکه اصلاح طلبان یک گاف دیگری رو هم بعدا مرتکب شدن:یعنی بعد از دوران خاتمی و در سال 84،همون رفسنجانی مورد اعتراض مردم رو دوباره نامزد ریاست جمهوری کردن و تلاش کردن تا با اقداماتی (حتی از نوع غیر قانونی اش)رقیب ایشان،یعنی احمدی نژاد رو کنار بزنن.

امید:خب چه اشکالی داره؟شاید رفسنجانی خواسته باشن کم کاری های دوران ریاست جمهوری خودشون رو جبران کنن؟

جمال:یعنی مثلا هشتاد مورد قتل زنجیره ای  دوران خودشون رو چه جوری می خواستن جبران کنن؟صحبت مرگ اتفاقی یه نفر دو نفر نیست که به راحتی ادعای بیخبری کنن. اون هشتاد نفر هم که یکجا به قتل نرسیده بودن که فکر کنیم اتفاقی بوده:اگه تعداد اون هشتاد نفر قربانی رو به تعداد سالهای ریاست جمهوری رفسنجانی تقسیم کنیم،به طور متوسط به هر سالش می رسه ده نفر.یعنی در هر سال از سالهای ریاست جمهوری رفسنجانی،ده نفر نخبه و دگراندیش به قتل رسیده اند و رفسنجانی نمیتونه ادعا کنه که بیخبر مونده.اگه واقعا هم از  این اتفاقات بی خبر مونده باشه،عملا ناکارآمدی خودش رو اثبات کرده.

امید:پس اصل قضیه به نظر شما چی بوده؟

جمال:اصل قضیه این بوده که مدعیان اصلاحات،تنها دغدغه شون به دست گرفتن قدرت و انحصار اون در دست خودشون بودن.حالا برای رسیدن به این هدفشون،از نظریهءنیکولو ماکیاولی فیلسوف اروپایی استفاده کردن که میگه:هدف، وسیله رو توجیه می کنه.یعنی دولت ها برای رسیدن به هدفشون،از هر وسیله ای ولو غیر قانونی یا غیر مشروع می تونن استفاده کنن.

امید:خب این نظریه چه اشکالی داره؟

جمال:اشکالش اینه که اگه مثلا احمدی نژاد می خواست از این نظریه استفاده کنه،همهء شما به اون اعتراض می کردید که چرا از روش های غیر قانونی و نامشروع استفاده می کنه.

امید:دیگه چه تناقضاتی به نظر شما میرسه؟

جمال:در ماه های منتهی به خرداد 76،آقای عطاء الله مهاجرانی که در اون تاریخ نمایندهء مجلس بود ( و بعدا در دولت خاتمی وزیر ارشاد شد)پیشنهادی رو به مجلس داد مبنی بر اینکه رفسنجانی بتونه برای بار سوم متوالی،نامزد ریاست جمهوری بشه (می دونید که بر طبق قانون اساسی،حتی در سایر کشورها،یک نفر نمی تونه بیش از دو دورهء متوالی به عنوان رئیس جمهور انتخاب بشه)اولا این یعنی دور زدن قانون اساسی که البته هم مجلس و هم خود رفسنجانی و حتی خود رهبری،با این پیشنهاد خلاف قانون اساسی مخالفت کردند.

ثانیا وقتی مهاجرانی وزیر ارشاد شد، روزنامه های دوم خردادی، با مجوز وزارت ارشاد،تمامی اقدامات دولت سازندگی و از جمله رفسنجانی رو زیر سوال بردند.افرادی مثل اکبر گنجی هم با مجوز وزارت ارشاد(که وزیرش مهاجرانی بود)کتاب هائی مانند تاریکخانهء اشباح و نیز کتاب عالیجناب سرخپوش رو در جهت افشا کردن اقدامات دولت سازندگی و شخص رفسنجانی چاپ کردند.حالا شما بگو این تناقضات،چه توجیهی داره؟

             ادامه دارد.....

چرا انقلاب کردیم؟ (4):

جمال:اگر نگاهی به سیر ادیان الهی در تاریخ و مخصوصا محتویات این ادیان و بالاخص دین اسلام بیندازید،ملاحظه خواهید کرد که این ادیان، در طول هم  بوده و رفته رفته که معرفت بشری رو به تکامل می رفته،ادیان الهی هم تجدید و تکمیل می شده اند.تا اینکه نوبت به دین اسلام میرسه که هم کامل ترین دینه و هم قابلیت تطبیق با شرایط جدید و پاسخگوی مسائل و مشکلات جدید رو داره. 

یکی از ویژگی های اصلی دین اسلام در مقایسه با ادیان قبلی،تحریف ناپذیر بودن اونه که البته اثبات اون مجال دیگری رو می طلبه.در حالیکه مثلا مسیحیان،پنج نوع انجیل دارند،اما مسلمانان به رغم داشتن اختلافات عقیدتی فراوان،همگی به یک قرآن معتقدند که بدون تحریف در دست مسلمانان وجود داره...

امید:فرض کنیم که حرفهای شما درست باشه:چه دلیلی هستش که ما این دین رو بپذیریم؟مخصوصا که در همان قرآن که ادعا می کنید بی نقص ترین و کامل ترین کتاب هستش،اومده  که: « ... لا اکراه فی الدین...»

جمال:شما به عنوان یک فرد آزاد،صاحب اختیار هستید که این دین را بپذیرید و یا نپذیرید؛اما هیچ کدام از من و شما این حق رو نداریم که برای یک ملت،تعیین تکلیف کنیم.این ملت با اختیار خودشون و با سرشت و فطرت خدادادی شون،این دین رو پذیرفتن و به خاطرش فداکاری هم می کنن.

امید:ولی من فکر می کنم که پیروی از اسلام،اونم در این زمونه،فایده ای نداره.

جمال:اولا شما که به دموکراسی و رای اکثریت مردم اعتقاد دارید،لابد در اینجا هم باید به رای و نظر اکثریت مردم توجه کنید و به انتخاب اونا احترام بگذارید.ثانیا قبلا هم گفتم که تا زمانی که احکام اسلامی به طور کامل پیاده نشه،نمیشه ادعا کرد که اسلام،کارائی لازم رو نداره.

امید:آخه چه دلیلی داره که وقتی همهء دنیا در یک جهت خاصی در حال حرکت هستن،ما یک مسیر دیگه ای رو انتخاب کنیم؟

جمال:بالاخره ما نفهمیدیم شما به دموکراسی و رای اکثریت اعتقاد دارید یا نه؟اگه اعتقاد دارید،پس حتما باید به رای یک ملت در مورد انتخاب اسلام هم احترام بگذارید.اگر هم اعتقاد ندارید، چرا اصرار دارید که ما هم به دنبال دیگران بیفتیم و  از مسیر فعلی بین المللی پیروی کنیم؟این که باز میشه تبعیت از اکثریت؟

امید:حالا چه اشکالی داره که ما دنباله رو مردم جهان باشیم؟اینطوری هزینهء کمتری هم متحمل میشیم و مجبور نیستیم این همه دشمنی ها و تحریم ها رو هم تحمل کنیم.

جمال:اگه خاطرتون باشه،در اولین قسمت همین بحث،راجع به دلایل به وجود آمدن انقلاب اسلامی سوال کردم و شما دلایلی مانند شکم سیری و استعمار جهانی و ... رو عامل پیدایش انقلاب معرفی کردید؛بنده هم دلایلی رو در ردّ ادعاهای شما عرض کردم.

الان می خوام در ادامهء اون بحث،عرض کنم که یکی از دلایل اصلی بروز انقلاب اسلامی این بود که مردم ما می دیدند که استعمارگران بر سرنوشت این ملت حاکم شده اند و اصولا نظامی که الان در دنیا وجود داره،نظام ظالمانه ای است که عقل حکم می کنه که این نظام و چرخهء غلط،شکسته بشه و جای خودش رو به یک نظام و روال منصفانه بده.

امید:مگر چنین چیزی ممکنه؟مگه میشه با قدرتهای بزرگ دنیا در افتاد؟

جمال:چرا نشه؟ درسته که چنین تغییری،مستلزم هزینه های زیادیه و قطعازمان زیادی رو می طلبه تا به نتیجه برسه؛اما عقل و وجدان بشری و قضاوت آیندگان حکم می کنه که چنین تغییری حتما به وجود بیاد.قبلا هم از این نوع حرکت ها در دنیا اتفاق افتاده که اگه تداوم پیدا کنه،مطمئنا به نتیجه می رسه.

امید:نمونه اش رو مثال بزنید.

جمال:در سال 1945 و آخرین سال جنگ جهانی دوم،کشورهای دنیا،سازمان ملل متحد رو به وجود آوردن تا سرنوشت کشور های دنیا رو از دست چند تا قدرت مطرح دنیا بگیرن و خودشون در یک فرآیند دموکراتیک،بر سرنوشت خود و دنیاشون حاکم بشن.

هرچند که این اقدام،با دخالت قدرتهای استکباری به کمال مطلوب خود نرسید و پنج قدرت بزرگ دنیا،برای خودشون در سازمان ملل متحد،حق« وتو » قائل شدند؛اما همین اقدام ظاهرا ناکام دولت ها در تشکیل سازمان ملل متحد،نشانگر توانائی دولت ها و ملت ها در تغییر و تعیین سرنوشت خودشان است.

امید:حالا چرا ما باید شروع کنندهء این تغییر باشیم و چرا دیگران نباید به این اقدام دست بزنند؟

جمال:بالاخره باید از یه جائی این قضیه شروع می شد.ما که توانائی و نیز شعور لازم رو در مورد این قضیه داشتیم،بر اساس وظیفهء عقلی و انسانی و وجدانی خودمون و مخصوصا وظیفهء شرعی خودمون،باید این کار رو شروع می کردیم و در عین حال،با دادن آگاهی و جرأت و جسارت به ملت های دنیا و حمایت ازشون،اونا رو هم با خودمون همراه می کردیم تا به نتیجهء مطلوب برسیم.

امید:آیا در این راه،به نتایجی هم رسیده ایم؟

جمال:یقینا رسیده ایم.مبارزات مردم فلسطین با رژیم صهیونیستی و نیز مبارزات ملت های مسلمان منطقه و حتی مبارزات کشورهای آمریکایلاتین،بدون تاثیر گرفتن از الگوی انقلاب ایران نبوده است.

شاهد این قضیه،تبلیغات و اقدامات استعمار جهانی در تبلیغات و حتی اقدامات موذیانه بر علیه کشور ماست که نشانگر اوج نارضایتی و نگرانی این قدرتهای نامشروع،از تاثیر معنوی و مادی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی هستش که این امیدواری رو به وجود میاره که قانون جنگل فعلی حاکم بر دنیا،یک روزی برچیده بشه و دنیا شاهد نظامی منصفانه و عادلانه بشه...

          ادامه دارد.....

 

چرا انقلاب کردیم؟ (3):

امید:اما به نظر من،ما هرچی بدبختی می کشیم،از همین اعتقادات مردم به دین اسلامه.دینی که مربوط به گذشته است و الان با ویژگی های دنیای کنونی نمیسازه و خلاصه باید از صحنهء سیاست و روابط بین الملل کنار گذاشته بشه. 

جمال:من یه سوال از شما می پرسم و می خوام که با جواب منطقی (بله) و یا (نخیر) به اون جواب بدهید:

آیا اسلام واقعی در کشور ما پیاده و اجرا شده یا نه؟

امید:چیزی که کارائی نداشته و نداره،فرقی نمی کنه اجرا بشه یا نشه.

جمال:اختیار دارید:اگه شما به سوال من جواب می دادید،موضوع روشنتر می شد.

امید:شما خودتون جواب بدید.

جمال:عرض کنم که هر جوابی داده بشه،پشت سرش سوالات اساسی دیگه ای هم به وجود میاد:

اگر ادعا بشه که اسلام واقعی در کشور ما پیاده شده،آنوقت این سوال پیش میاد که پس این همه فسادها چیست که در جامعه مون وجود داره؛مگر نه اینکه اسلام با فساد،شدیدا مخالفه؟

اما اگه ادعا بشه که اسلام واقعی در کشور ما پیاده نشده،اونوقت با این تناقض مواجهیم  که پس از کجا فهمیدید که اسلام،کارائی لازم رو نداره؟مگه میشه چیزی رو بدون آزمایش و سنجش عملی،مورد قضاوت قرار داد؟

امید:اصلا چه لزومی داره که ما از اسلام پیروی کنیم؟اونم دینی که مربوط به 1400 سال پیشه و اصلا هم مربوط به کشور ما نیست و اصولا دینی عربی است؛در حالیکه ما در کشور خودمون دینی مثل دین زرتشتی و پیامبری مانند زرتشت داریم؟

جمال:فرمودید که اسلام مربوط به 1400 سال پیش هستش:خب زرتشت که خیلی قدیمی تره . تازه،شما دقت نکردید که اگه این دین ایرانی شما در دل این مردم جای داشت،به راحتی با حملهء اعراب به ایران،جای خودشو به اسلام نمیداد...

امید:با اون خشونتی که اعراب نشون دادن،طبیعیه که مردم از ترس شون هم که شده،اسلام رو بپذیرند و باهاش کنار بیان.

جمال:عجب!یعنی شما می فرمایید که اعراب مسلمان،از طریق خشونت،علاوه بر جسم انسانها،حتی بر روح ها و دلهای مردم تسلط پیدا کرده اند؟این که خیلی حرف تناقض داری هستش:

اون خشونت مورد ادعای شما رو اگه با نمونه های مشابهش مقایسه کنیم،به نتایج جالبی می رسیم:ارباب کلیسای کاتولیک در اروپا،سالهای سال بر مردم حکمرانی کردند و بدترین خشونت ها رو هم در جهت تفتیش عقاید مردم اعمال کردند:چه دانشمندانی رو که به خاطر عقایدشان که مخالف عقاید کلیسا بود،در آتش سوزاندند و چه خونهای زیادی رو بر زمین ریختند؛اما همین مردم تحت سلطهء اروپا،آن رنسانس و نوزائی معروف رو به وجود آوردند و از زیر یوغ کلیسا آزاد شدند.

یا مثلا در دوران معاصر،شوروی سابق رو در نظر بگیریم:چه انسانهائی رو به خاطر عقایدشون کشتند و به سیبری تبعیدشون کردند و  یا هفتاد سال با اون ادبیات فاخر خودشون و نویسندگان تواناشون،ادبیات کمونیستی رو بر مردم تحمیل کردند؛اما به محض فروپاشی شوروی بعد از هفتاد سال،اکثریت مردم به اعتقادات قبلی خودشون بازگشتند.

حالا اگه این دو مثال رو در نظر بگیریم،باید عرض کنیم که بعد از تضعیف دولت اعراب مسلمان،باید ایرانیان هم به دین محبوب(!) خودشان بر می گشتند که دیدیم بر نگشتند...

امید:به نظر شما چرا برنگشتند؟

جمال:به دلیل اینکه مردم ایران که سوابق تمدنی بالائی در مقایسه با اعراب داشتند،گم شدهء خودشون رو در دین اسلام یافتند.دین اسلام با فطرت انسانی کاملا تطابق داره و برای انواع نیازهای انسانی،اعم از روحی و جسمی و یا مادی و معنوی و...پاسخگوست.مخصوصا برای سرنوشت بشریت هم حرفهائی داره و انگیزه های قوی.در حالیکه سایر ادیان و از جمله زرتشت،چنین ویژگی هائی رو نداره.

امید:چرا چنین ادعائی می کنید؟مگر نه اینکه از نظر شما،تمام ادیان الهی،ریشهء وحیانی و خدائی دارند؟

جمال:درسته که همهء ادیان الهی یک ریشهء مشترک دارن؛اما سایر ادیان،اولا تاریخ مصرفشون سپری شده و ثانیا دچار تحریفات اساسی ای شده اند که اونا رو دچار تناقضات اساسی ای کرده.

امید: در  مورد این ادعایتان توضیح بدید.

                                                            ادامه دارد...

چرا انقلاب کردیم؟ (2):

جمال:سعی می کنیم در مورد تک تک ادعاهائی که در مورد علت به وجود آمدن انقلاب شد،صحبت کنیم:شما صحبتی راجع به شکم سیری مردم در زمان انقلاب فرمودید.اگر یک نگاه کلی به آمارهای آن زمان و مخصوصا وضعیت معیشتی مردم (و به قول آقای حسن روحانی،به جیب مردم) آنزمان توجه بفرمایید،نادرستی کلام خودتون رو نتیجه خواهید گرفت:

در حالیکه قیمت نفت در دههء آخر حکومت پهلوی بسیار افزایش یافته بود و به اعتراف مقامات آنزمان،با اضافه بودجه هم مواجه بودیم،در اطراف همین تهران،حلبی آبادهایی وجود داشت که البته تعدادشون هم کم نبود و عدهء زیادی در آنها زندگی می کردند(آنهم در حاشیهء پایتخت و بیخ گوش اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر !!!)

امید:خب البته وجود حلبی آباد ها و حاشیه نشین ها در هر شهری ولو در تهران،طبیعی است...تازه همین الان هم به برکت جمهوری اسلامی،گرفتار مشکلات مالی و اقتصادی هستیم...

جمال:این حرف شما تعجب بر انگیز است:با یک مقایسهء اجمالی و به کار بردن عقل و منطق و به دور از تعصبات بیجا می توان به نتایجی غیر از نظر شما رسید:

  • جمعیت ایران در اواخر رژیم شاه،سی و شش میلیون نفر بود.یعنی تقریبا نصف جمعیت فعلی کشور.

  • تازه با هیچ تحریمی هم مواجه نبودیم.

  • ضمنا با تمام کشور ها و از جمله آمریکا و کشورهای اروپائی و رژیم صهیونیستی ارتباط دوستانه و روابط تجاری و ... داشتیم.

  • همچنین قیمت نفت هم خیلی بالا بود.

  • تازه در اون زمان،جنگ هشت ساله و خسارات سرسام آورش نیز بر ما تحمیل نشده بود.

  • مخصوصا این همه فرار مغزها و سرمایه دارها رو هم نداشتیم.

  • مهم تر از همه اینکه شاه ادعا می کرد که به دروازه های تمدن رسیده ایم...

اینها همه نشون میده که شاه،بر خلاف ادعاهای خودش، هیچ توجه جدی به معیشت مردم نداشته است و فقط شهرنشین ها از کرامات شاهنشاهی برخوردار بوده اند.

امید:خرابی های به جا مانده از دوران جنگ جهانی اول و دوم چیزی نبود که بتوان در عرض یک دهه یا دو دهه آنها را اصلاح کرد.پس باید به رژیم شاه حق بدهیم که در حاشیهء شهرهایش عده ای حاشیه نشین وجود داشته باشند.

جمال:اگه واقعا همون طوری باشه که شما می فرمایید،پس چرا در سالهای آخر رژیم،جشن های پرخرج دوهزار و پانصد سالهء شاهنشاهی و جشن هنر شیراز و ...آنهم با ریخت و پاش های افسانه ای برگزار شد؟

ریخت و پاش این جشن ها به حدی بود که حتی خارجی ها هم آنها را زیر سوال بردند و برخی خبرنگار های خارجی هم این موضوع را از شخص شاه سوال کردند.معروف است که شاه نه تنها نتوانست جواب قانع کننده ای بدهد،بلکه از اینگونه پرسش ها هم ناراحت و دلگیر شد...

امید:یعنی شما می فرمایید که انقلاب مردم ایران،فقط به خاطر مشکلات اقتصادی بوده است؟

جمال:خیر این فقط یک بعد از ابعاد قضیه است:موضوع دخالت بیگانگان در امور کشور ما نیز یکی از علت های مهم خیزش انقلابی مردم بر علیه رژیم شاه بود که نباید اون رو از نظر دور داشت:به عنوان نمونه،کودتای 28 مرداد سال 32 و سرنگون کردن دولت ملی دکتر مصدق(که ملی شدن صنعت نفت،از اقدامات ایشان بود) و قتل سه دانشجوی دانشگاه تهران،به هنگام اعتراض به ورود ریچارد نیکسون رئیس جمهوری وقت آمریکا به ایران و موضوع لایحهء کاپیتولاسیون و مصونیت اتباع خارجی از تعقیب قضائی و خیلی دخالت های فاحش و غیر قانونی دیگر هم از علت های انقلاب مردم بود.

مادر شاه در کتاب خاطراتش می نویسد که در یکی از روزهائی که جنگ آمریکا با ویتنام در جریان بود،دیدم که محمدرضا[شاه] افسرده و ناراحته.وقتی علت رو پرسیدم،شاه گفت که باز هم آمریکائی ها بدون اجازهء من،فانتوم ها رو  به جنگ برده اند...

حالا شما حساب کنید شاهی که اختیار  چهار تا هواپیمای فانتوم اش رو نداشته باشه،چه جوری می تونه کشورش رو به دروازه های تمدن برسونه...

امید:آخه نبش قبر کردن حوادث گذشته،چه دردی رو دوا می کنه؟

جمال:اختیار دارید! ما داریم راجع به ریشه های بروز انقلاب حرف می زنیم و ناگزیریم که واقعیت های تاثیر گذار را به تعبیر شما نبش قبر کنیم...

امید:در مورد سایر ابعاد بفرمایید.

جمال:دین اسلام به عنوان اصلی ترین و فطری ترین اعتقادات مردم در بروز انقلاب،نقش اساسی داشت:در حالیکه اکثریت قریب به اتفاق مردم ما مسلمان هستند، شاه،به مانند پدرش ،دشمنی شدیدی با اسلام داشت.مسلط نمودن بهائیان و صهیونیست ها و غربی ها بر مقدرات کشور و عدم رعایت موازین شرعی و حتی مسائل ظاهری دین اسلام،یکی از علت های مهم مخالفت مردم با رژیم بود:تحت فشار قرار دادن علمای دینی و اشاعهء فساد و فحشا و بی بند و باری،آنهم به صورت قانونی و رسمی و تشکیل مراکز فساد و ...هم در زمرهء علل مخالفت ها قرار داشت.

نقش علمای دینی هم در این انقلاب،بسیار حیاتی و پررنگ است:اینکه شما می فرمایید عده ای از آخوند ها توسط استعمار گران اجیر شده و مسیر انقلاب مردم رو در جهت منافع استعمار،هدایت کردند و از طرفی ادعا می کنید که طرح و نقشهء اصلی انقلاب،از نخبگانی چون دکتر شریعتی به سرقت رفته،حاوی تناقضاتی است که اصولا شما باید اونا رو توضیح بدید.

امید:مثلا چه تناقضاتی رو شما می بینید؟

جمال:شما فرمودید که هیچ یک از جریانهای موجود در دنیا از کنترل استعمارگران خارج نیست:اگه اینطوری بود،پس حتما فردی مثل دکتر شریعتی(که هم در فرانسه تحصیل کرده بود و هم با نهضت های آزادیبخش اون دوران در ارتباط بود) هم از این موضوع اطلاع داشته و مطمئنا طرح های انقلابی خود رو محکوم به شکست و یا محکوم به تبعیت از استعمار گران می دونسته،پس نباید چنین طرحی رو ابداع می کرد.

مطلب دیگر اینکه هرچند دکتر شریعتی در مواردی،روحانیون و علمای دینی رو مورد انتقاد قرار میداده،اما جملهء معروفی از ایشان به یادگار مانده که بدون توضیح بیشتر،اون رو نقل قول می کنم:

« ...پای هیچ یک از قراردادهای استعماری،امضای یک آخوند نجف رفته نیست...»

امید: اتفاقا باید خدمت شما عرض کنم که دکتر عبدالکریم سروش،این جملهء دکتر شریعتی رو رد کرده و اون رو مستلزم تناقض دونسته.

جمال:چه تناقضی؟

امید:دکتر سروش میگه:در هیچ یک از اون قراردادها،اصلا از روحانیون دعوتی نشده بود که بخوان اون قراردادها رو امضا بکنن یا نکنن.منظور سروش اینه که این حرف شریعتی،نوعی (سالبه به انتفای موضوع) هستش.یعنی اگه آخوندی رو جهت امضای یک قرارداد استعماری دعوت می کردند و اون آخوند،اون قرارداد رو امضاء نمی کرد،اونوقت حرف شریعتی درست بود...

جمال:اتفاقا حرف دکتر سروش،حاوی یک اعتراف مهم و حیاتی هستش که ظاهرا هیچ کسی به اون توجهی نکرده:

مقدمتا باید عرض کنم که در طول تاریخ،حاکمان و استعمارگران،سعی می کردند تا برای برای اقدامات خودشان،مشروعیت دینی کسب کنند تا با مخالفت و اعتراض مردم مواجه نشوند:به همین جهت،همیشه علما رو مورد توجه و احترام قرار می دادند تا برای کارهایشان از آنها مجوز شرعی بگیرند...مطمئنا اگه استعمارگران می تونستن نظر علما و امضای اونا رو در قراردادهاشون کسب کنن،حتما این کار رو می کردند.اینکه می بینید برای امضای قراردادهای استعماری، هیچ آخوند نجف رفته ای دعوت نشده،علتش فقط این میتونه باشه که می دونستند علمای بزرگ و طراز اول، چنین امضاء و مجوزی رو نخواهند داد.

ادامه دارد...

چرا انقلاب کردیم؟ (1):

جمال:به نظر شما،چرا مردم در سال 1357، انقلاب کردند؟

 

امید: اصولا فرهنگ مردم ما طوری هستش که وقتی به رفاه و آسایش رسیدند ( و به قول ضرب المثل عامیانه،شکم شان سیر شد)،خواستار تحول و وضعیت جدیدی میشن که معمولا این خواسته شون رو با شورش و اعتراض و انقلاب و... بروز می دهند.به همین جهت،دست به انقلاب زدند.

از طرفی،استعمار  نیز که همیشه به دنبال منافع خودش است،با سوء استفاده از این وضع و در نظر گرفتن اعتقادات مذهبی مردم،تصمیم گرفت که موج سواری کند و انقلاب مردم را در جهت منافع خود،مصادره کند.

به همین جهت،با اجیر کردن عده ای از آخوندها که در بین مردم،برو بیایی داشتند،این خواستهء خودش را به انجام رساند و انقلاب را به وجود آورد و رژیم شاه را که دچار ناکارآمدی شده بود،سرنگون ساخت.

البته در این میان هم ذکر این نکته ضروری است که آن آخوندها چون سواد و توانائی طراحی نقشهء انقلاب را نداشتند،اقدام به سرقت نقشهء انقلاب از نخبگانی چون مرحوم دکتر علی شریعتی نمودند...

جمال:ادعای جالبی است! اما هیچ فکر کرده اید که این ادعای شما می تواند دارای تناقضاتی باشد که اساس آن را زیر سوال ببرد؟

امید:مثلا چه تناقضاتی؟

جمال:اینکه شما اکثریت مردم ایران را به شکم سیری متهم کنید و ادعا کنید که این ملت،صرفا به خاطر سیری شکم،این همه شهید داده باشند و این همه مصیبت ها و مشکلات را تحمل کنند؛با این جود،همه ساله هم در تمامی تظاهرات و انتخاباتی که توسط رژیم انجام می شود شرکت کنند؟

امید:غیر از این هیچ علت دیگری نمی تواند داشته باشد.آنهائی هم که به قول شما شهید شده اند،قربانی جهالت پدرمادرهایشان و مخصوصا خامی و احساسات دوران جوانی خودشون شده اند.

جمال:اینکه نقش استعمارگران رو در ایجاد انقلاب مطرح می کنید چه توجیهی دارد؟

امید: اینکه خیلی واضحه:استعمارگران که انگلیس هم پیشکسوت آنهاست و همگی وابسته به جریان فراماسونی هستند،بر همهء جریانهای موجود در دنیا تسلط دارند و هیچ چیزی خارج از ارادهء آنها نمی تواند وجود داشته باشد.پس با این حساب،انقلاب مردم ایران هم ساخته و پرداختهء آنها و در نتیجه،تامین کنندهء منافع آنها می باشد.

اصولا وقتی قدرتی در دنیا وجود داشته باشه که بر تمامی منابع علمی و اقتصادی و ... مسلط باشه،هیچ کس نمی تونه جلوی ارادهء آن قدرت بایسته و عرض اندام کنه.

جمال:یعنی با این فرمایش شما باید نتیجه بگیریم که هیچ شکستی برای آن قدرت متصور نیست؟

امید:معلومه که نه.

جمال:اینکه علت واقعی به وجود آمدن انقلاب اسلامی چی بوده،بحث گسترده ای است که در ادامه به ریشه های آن می پردازیم؛اما تمام حرفهای شما رو میشه با مثالهای نقض،زیر سوال برد و ردّ کرد.

امید:چه جوری؟؟؟

جمال:اگر تاریخ معاصر رو مطالعه بفرمائید،خواهید دید که کشور قدرتمندی مثل آمریکا در جنگ ویتنام عملا شکست خورد و مجبور شد با آن کشور ضعیف،پای میز مذاکره بنشینه.یا مثلا در جنگ جهانی دوم،وقتی نتونست در مقابل کامیکازی های ژاپنی ایستادگی بکنه،مجبور شد از طریق بمباران اتمی،جنگ را با غیر انسانی ترین روش به پایان برساند.

امید:البته شکست آمریکا در این دو جنگ،به خاطر اشتباهاتی بوده که فرماندهانشان در محاسبات جنگی مرتکب شده بودند...

جمال:این حرف شما اشکال داره:شما طوری حرف می زنید که گویا آمریکا تا آخرین لحظات جنگ،پیروز میدان بوده و در آخرین لحظه،به خاطر یک اشتباه،شکست خورده باشه؛در حالی که واقعیت،چیز دیگه ای رو نشون میده:آمریکا در این جنگ ها،عملا در باتلاق جنگ افتاده و دست و پا می زد و در آخر،مجبور به پذیرش شکست و تن دادن به مذاکره شد.مثلا در مورد جنگ ویتنام،وقتی اخبار و تصاویر جنایات سربازان آمریکائی فاش شد،فریاد اعتراض مردم آمریکا هم بلند شد که یکی از علل اصلی متارکهء جنگ هم همین بود.

امید:ولی من فکر می کنم که چند مورد استثنائی،نمی تونه دلیل بر این باشه که استعمار نتونه بر جریانهای دنیا تسلط نداشته باشه.

جمال:یک مثال نقض دیگه می زنم:اونم در قالب یک سوال،که توصیه می کنم در مورد این سوال،حتما فکر کنید و در جواب دادن به آن،عجله نکنید:چون هر جوابی که به این سوال بدهید،مستلزم تناقض خواهد بود:

شما فرمودید که استعمار (و به تعبیر پیرمردها انگلیس پدرسوخته) بر تمامی جریانهای دنیا تسلط دارن و هیچ کس نمی تونه جلوی ارادهء آنها بایسته .سوال اینه که در انتخابات 1388،این انگلیس استعمارگر،از کدام یک از نامزدهای ریاست جمهوری حمایت می کرد؟

امید:خب معلومه:از آقای میرحسین موسوی حمایت می کرد.

جمال:پس با این حساب،چرا ایشان رئیس جمهور نشدند؟

امید:چون در انتخابات 88،تقلب فاحشی توسط رژیم جمهوری اسلامی صورت گرفت و نتیجهءانتخابات عوض شد.

جمال:یعنی شما می فرمایید که رژیم جمهوری اسلامی با تقلب در انتخابات،اونم تقلب فاحش،جلوی ارادهء استعمار انگلیس ایستاد ؟

امید:اصلا جمهوری اسلامی،ساختهء انگلیس است.

جمال:پس اگه اینطوره،پس چرا این رژیم ساختهء انگلیس،باید در مقابل ارادهء انگلیس بایستد؟یعنی اینقدر قدرت پیدا کرده که بر خلاف ارادهء انگلیس،اقدامی انجام دهد؟آنهم انگلیسی که مثلا به وجود آورندهء جمهوری اسلامی است؟

امید:چه میدونم.شاید هم از احمدی نژاد حمایت می کرده.

جمال:اینکه بدتر شد!!!!می دانید چرا؟چون اگه از احمدی نژاد حمایت می کرد و طبق ادعای خودتون، کسی جلوی ارادهءانگلیس نمی تونست بایسته،پس چرا دوم خردادی ها و جنبش سبزی ها تلاش می کردند تا احمدی نژاد رای نیاره و آقای میرحسین موسوی رای بیاره؟مگه نمی دونستند که جلوی ارادهء انگلیس نمیشه ایستاد؟

امید:شاید هم جنبش سبزی ها نمی دونستن که انگلیس از احمدی نژاد حمایت می کنه.

جمال:اینکه خیلی بدتر شد!!!یعنی جنبش سبز که نمی دونست توی دنیا چه خبره و متوجه نبود که دنیا(به تعبیر شما)بر اساس ارادهء انگلیس اداره میشه،اصلا چرا وارد بازی خطرناک سیاست شد؟؟؟؟

امید:اصلا برای اونا اهمیتی نداره که چه کسی رئیس جمهور بشه.مهم اینه که رژیم دست نشاندهء اونا باشه.

جمال:مگه میشه از جریان مهمی مثل اختلاف اصولگرا ها و اصلاح طلبا،بر سر انتخاب فرد دوم مملکت غافل بشن؟اونم در مورد کشوری مثل ایران که درست در قلب خاورمیانه هستش و دارای اهمیت استراتژیک و حیاتی؟تازه مگر فراموش کرده اید که در جریان وقایع انتخابات 88 و بعد از اون،چند تا جاسوس انگلیسی و نیز عوامل داخلی سرویس های جاسوسی انگلیس در کشور دستگیر شدند؟اینا رو چطور می خواهید توجیه کنید؟

امید:خب نظر شما در مورد هژمونی ( تسلط و استیلای)استعمار یا همون روباه پیر انگلیس چیه؟

جمال:واقعیت اینه که هر چیزی تاریخ مصرفی داره:استعمار هم تا زمانی واقعا تسلط و هژمونی داشت که ملت ها بیدار نشده و از سرنوشت خود غافل بودند.زمانی می گفتن که خورشید در مستعمرات انگلیس غروب نمی کنه:یعنی اینکه مستعمرات انگلیس در سطح کرهء زمین آنقدر زیاد و گسترده بود که با غروب خورشید در یک مستعمره،در یک مستعمرهء دیگر خورشید تازه داشت  طلوع می کرد...

اما بعدها با بیدار شدن ملت ها و انجام مبارزات استقلال طلبانه،این تسلط از بین رفت و جغرافیای سیاسی دنیا عوض شد...

یک مثال بزنم:زمانی که انگلیس بر هندوستان تسلط یافت،دانش آموزان هندی را موظف کرده بودند تا جداول لگاریتم را به طور کامل حفظ کنند..تصور کنید دانش آموزی که حافظه اش را صرف حفظ کردن اعداد چنین جدولی کند،آیا می تواند قوهء ابتکار داشته باشد و یا مثلا به سرنوشت کشور توسری خور خودش فکر کند؟این نوع اقدامات باعث شد تا انگلیس،حدود سه قرن بر آن کشور استیلا یابد؛اما بعدا این کشور به استقلال دست یافت...

امید:خب حالا به موضوع دلایل بروز انقلاب اسلامی بپردازیم.

                                                                                 ادامه دارد...

توضیح برخی اصطلاحات رایج (2):

استخاره:تعریفی که در دین اسلام راجع به استخاره شده،اینه که وقتی کسی در بین چند عمل مستحبّ قرار بگیره،به شکلی که هیچ کدوم از اون مستحبات،بر دیگری،برتری نداشته باشه و از طرفی انجام همهء اونا برای شخص،امکان پذیر نباشه،با انجام استخاره،یکی از اون چند تا مستحب رو انتخاب کرده و به اون عمل می کنن.به عنوان مثال،فردی قصد زیارت داره و میخواد یکی از امامزاده ها رو زیارت کنه.از طرفی چند تا امامزاده در شهرهای اطرافش وجود داره که امکان زیارت همهء اونا برای این شخص،امکان پذیر نیست.پس با انجام استخاره،یکی از اون امامزاده ها رو انتخاب می کنه و به زیارتش میره....متأسفانه الان در بین مردم رایج شده که در امر ازدواج یا شراکت و غیره،دست به استخاره می زنن که البته این نوع کاربرد برای استخاره،اشتباه است.در امر ازدواج یا شراکت با دیگران در سرمایه گذاری و ...،انسان باید با چشم باز و عقل و تجربهء خود و مشورت با دیگران،دست به انتخاب آگاهانه بزنه،نه اینکه با انجام یک استخاره،راه میانبر بزنه و وظیفهء تحقیق آگاهانه رو از دوش خودش برداره و بعدش هم وقتی دچار مشکل شد،تقصیر رو به گردن قضا و قدر و قسمت و سرنوشت و غیره بیندازه...

 

عاقّ والدین:هر انسان عاقلی میدونه که پدر و مادر،چه حق بزرگی بر گردن فرزندانشون دارن و نیز از طرفی،تجربهء والدین در زندگی،از فرزندانشون بیشتره و این مسائل،ایجاب می کنه که فرزندان،به والدین خود احترام بگذارند و به مصلحت اندیشی ها و دلسوزی های اونا توجه کنند؛در تمامی ادیان،چه ادیان الهی و حتی ادیان غیر الهی هم به این موضوع،بسیار اهمیت داده شده و حتی در دین اسلام،این حق به والدین داده شده که اگه از فرزندان خود،بی مهری و ظلمی ببینن،اونا رو نفرین و یا به قول معروف،عاقّ کنند که این مسئله،باید مورد توجه فرزندان باشه؛اما این موضوع هم خطّ قرمزهائی داره که باید به آنها توجه بشه:نه پدر و مادر حق دارن که فرزندانشون رو به انجام گناه وادار بکنن،و نه فرزندان حق دارن که در چنین مواردی،به حرف پدر و مادر گوش کنن:مثلا اگه پدر و مادری،فرزندشون رو به دزدی وادار کنن،فرزندان نباید به حرف اونا گوش کنن و در این موارد،نفرین و عاقّ پدر و مادر،کارساز نیست و تأثیری نداره.همچنین باید توجه داشت که هر انسانی که به بلوغ عقلی و شرعی رسیده،حق انتخاب داره و در پیشگاه آفریدگار،در قبال این حق انتخاب،مسئولیت پاسخگوئی داره که این مسئله،ایجاب می کنه فرزندان بالغ در تصمیم گیری های خطیر زندگی شون مانند ازدواج و غیره،چشم بسته تابع والدین شون نباشن،چون فردای قیامت (و حتی در همین دنیا) باید پاسخگوی انتخاب خودشون باشن.

 

فرض کنید کشوری مورد حملهء دشمن قرار گرفته و افرادی احساس وظیفه می کنن که از کشور خود دفاع کنن.معمولا هیچ پدر و مادری راضی نمیشه که فرزندش در معرض خطر قرار بگیره،اما باید توجه داشت که اگه افراد یک کشور به صرف اینکه پدر و مادرشون راضی نیستن بچه شون به جنگ بره،اونوقت پس چه کسی باید از کشور دفاع بکنه؟ اینجاست که فرد باید خودش تصمیم گیر باشه و به دلسوزی های پدر و مادرش توجه نکنه؛چون جلوگیری از دفاع در مقابل دشمنان،خود گناه بزرگی هستش که هیچ پدر و مادری حق نداره صرفا به خاطر عواطف مادر و فرزندی،به چنین گناهی دست بزنه.(البته این فقط یک مثال بود و در مثل،مناقشه نیست)

 

در موضوع ازدواج هم با توجه به اینکه ازدواج،سرنوشت دنیوی و اخروی هر فردی رو تعیین می کنه،نباید تصمیم گیری در مورد اون رو چشم بسته به پدر و مادری سپرد که احیانا سواد درست و حسابی نداشته باشن و اصلا از روحیات فرزندانشون و نیز تصمیم های خطیری که ممکنه فرزندانشون در قبال آینده دارن،بی اطلاع باشن و فقط بر اساس عواطف و رسم و رسوم قوم و قبیله شون به موضوع مهم ازدواج نگاه کنن.توجه نکردن به این امر،در جامعهء فعلی ما باعث بروز مشکلات زیادی در روند ازدواج و زندگی مشترک شده که نمیشه به راحتی از اونا صرف نظر کرد.

 

توصیهء نهائی من به دوستان اینه که مسائل دینی رو سرسری نگیریم و اونا رو از کارشناسان و متخصصین مربوطه سؤال کنیم و صرفا به اطلاعاتی که در دوران کودکی از پدر و مادرمون دریافت کرده ایم،اکتفا نکنیم.

 

... پایان ...

توضیح برخی اصطلاحات رایج (1):

می خوام در مورد برخی اصطلاحات دینی که در بین مردم رایجه و متأسفانه معنای دقیق اونا رو کمتر کسی میدونه و بهش توجه داره،چند کلمه ای توضیح بدم:اصطلاحاتی مانند قضا و قدر و استخاره و قسمت و سرنوشت و عاقّ والدین و ...که دائما در بین ما تکرار میشه و مردم،توجهی به معنای دقیق و مترقی اون نمی کنند:

 

به عنوان مثال،وقتی کسی کاری انجام میده و نتیجهء خوبی از انجام اون کار به دست میاره،اون کار درست و نتیچهء مطلوبش رو به خودش نسبت میده و خودش رو عامل موفقیت در اون کار میدونه؛اما اگه همون فرد،از انجام اون کار،نتیجهء مثبتی نگیره،تمام تقصیر ها رو به گردن قضا و قدر و قسمت و سرنوشت و شانس و غیره می اندازه و خودش رو از اون کار و نتیجهء نامطلوبش به کنار می کشه.

 

مثلا پدر و مادری رو در نظر بگیرید که فرزندشون رو،مجبور به پذیرفتن یک ازدواج تحمیلی می کنن و اصلا اجازه نمیدن که فرزندشون هم در این مسئله،اظهار نظری بکنه و حق انتخاب داشته باشه و حتی فرزندانشون رو تهدید به نفرین و عاقّ والدین می کنن؛اما بعدا که اون ازدواج،منجر به شکست و طلاق  میشه،تمام تقصیرها رو گردن قسمت و قضا و قدر و سرنوشت و ...می اندازن و ابدا تقصیری رو در تحمیل ازدواج به فرزنداشون،به گردن نمی گیرن؛در حالیکه حقیقت،چیز دیگری است...

 

هرکدام از این اصطلاحات،معنا و تعریفی داره که بایستی بر اساس اون تعریفها و معناهای دقیق،از اونا استفاده بشه؛نه معناهای عامیانه ای که در بین مردم رواج دارن:

 

قضا و قدر:این عبارت،از دو کلمهء «قضا» و «قدر» ترکیب یافته که اول معنی هر کدوم رو و بعدش معنای اون ترکیب رو میگم.قضا یعنی مجموعهء قوانینی که در طبیعت وجود داره.از قوانین فیزیک و شیمی و زیست شناسی و نسبیّت اینیشتین گرفته تا حقایق اخلاقی و روانشناختی و غیره.مثلا اینکه اگر من غذا بخورم،زنده می مونم و اگه نخورم،می میرم.یا مثلا اگه احتیاط بکنم سالم می مونم و اگه احتیاط نکنم،زود از بین میرم....به اینها می گویند قضای الهی.اما قدر چیه؟قدر،محدودهء اختیاراتی است که هر انسان در طول زندگی خود از اونها برخورداره و میتونه با استفاده از اون اختیارات،سرنوشت خودش رو تعیین کنه.مثلا بهداشت رو رعایت نکنه و مریض بشه و یا مثلا غذای سالم بخوره و رشد کنه...حال معنای حقیقی قضا و قدر اینه که انسان با عقل و اندیشهء خود،و با استفاده از محدودهء اختیاراتی که داره،قوانین طبیعت رو به استخدام خودش در بیاره و مسیر زندگی خودش رو با دست و ارادهء خودش تعیین کنه.

قسمت:معنای غلطی که از واژهء قسمت در بین مردم شایع هستش،اینه که سرنوشت هرکسی،قبل از به دنیا اومدنش تعیین شده و به قول معروف،بر پیشانی اش نوشته شده و نمیشه اونو تغییر داد و....؛در حالیکه این نوع تعریف از قسمت،اصلا درست نیست:معنای درست اون اینه که هر انسانی که به دنیا میاد،از روز اول،یک سری امکاناتی رو داره و یک سری امکانات دیگه ای رو نداره؛اما با توجه به عقل و استعداد و اختیاراتی که داره،میتونه امکانات زندگی اش رو حفظ کنه و یا اونا رو افزایش بده و یا برعکس،اون امکانات اولیه ای رو که داره،از بین ببره و خودش رو بدبخت کنه.امکانات اولیه ای که به انسانها داده شده،معمولا متفاوته.مثلا یکی در خانواده و کشوری فقیر به دنیا میاد و دیگری در خانواده  و کشوری ثروتمند،یکی در خانواده ای بافرهنگ و دیگری در خانواده ای بیسواد؛اما مهم اینه که انسانها باید سعی کنند خودشون رو با استفاده از امکانات اولیه و استعداد و اختیاراتشون بالا بکشند و مخصوصا این وظیفهء اخلاقی رو هم دارند که به همنوعان خود کمک کنند.

 

اگر عده ای از انسانها با سوء استفاده از امکانات شون بخوان بر دیگران تعرض کنند،همهء انسانها وظیفه دارن جلوی متعرضین رو بگیرن و.... .

 

در طول تاریخ،همیشه حاکمان ستمگر سعی داشته اند تا ستمگری خود و مظلومیت مردم رو نتیجهء قسمت و سرنوشتی بدونند که در روز اول آفرینش بر پیشانی انسانها نوشته شده و قابل تغییر نیست و به این وسیله،ظلم و ستم خودشون رو توجیه کنند و مردم رو از مبارزه با ستمگران،منع کنند.در حالیکه چنین چیزی نیست و نه ستمگران حق ستم دارند و نه ستمدیدگان،باید به بدبختی خودشون رضایت دهند و ساکت بشینند...

 

ادامه دارد...

معمّای آفرینش (6):

19)مسئلهء بعدی که به ذهن می رسه و مطرح میشه،اینه که اگه واقعا آفریدگار می خواسته که با آفریدن موجوداتی به اونها لطف و بخشش و فیض برسونه،پس این همه ناهنجاری ها در زندگی بشر و این همه ظلم ها و تبعیض ها چگونه با فیض آفریدگار،سازگاری داره؟اصلا چرا از اولش،انسان رو در بهشت قرار نداد تا بدون رنج و سختی،از فیض الهی بهره مند بشه؟ به موارد زیر میشه اشاره کرد:

 

 - موجوداتی مانند حیوانات پست و ملائکهء مطیع،کمالاتی غیر اختیاری و غیر اکتسابی دارند.اما کمالات انسان [و نیز جنّیان] حالت اختیاری و اکتسابی دارد و یقینا اختیاری و اکتسابی بودن این کمالات برای جنّ و انسان،رتبه ای فراتر از ملائکه و حیوانات و سایر موجودات،برای انسان و جنّ به وجود می آورد.

 

معلوم است که رتبهء انسان های صالح،فراتر از ملائکهء مطیع و بی اختیار و همچنین رتبهء انسانهای ناصالح،پائین تر از حیوانات پست است.به همین جهت،برای رسیدن انسان به کمالاتی فراتر از فرشتگان،اختیار و نیز قدرت اکتساب کمالات اختیاری رو در وجود انسان،به ودیعت و امانت گذاشته شده تا بتواند به آن کمالات اختیاری هم نائل گردد؛و الّا خداوند برای عطا کردن چیزی از ناحیهء خودش،هیچگونه محدودیتی ندارد،پس هرجا عطا نمی کند،به دلیل محدودیت ظرفیت پذیرندهء آن عطاست؛نه محدودیت یا بخل عطا کننده.هر موجودی که لایق عطا شدن باشد و مخصوصا اگر برای دست آوردن آن لیاقت،تلاش کند،به وی عطا می شود.

 

 - برنامهء کلی انسانها بعد از آفرینش،این است که نسبت به خود و محیط اطراف و مخصوصا آفریدگار خود،شناخت پیدا کنه و بعد از اون به پرستش و عبادت مختص خدا بپردازه و از بندگی هر موجودی غیر از آفریدگار،رهائی پیدا کنه.این،غایةالغایة آفرینش هستش که در آموزه های ادیان الهی و در نهایت،دین اسلام،دستورها و برنامه های مختلفی در قالب عبادت،به پیروان دین،ابلاغ شده است.

 

20)قبلا گفتیم که انسان، اختیار و آزادی و حق انتخاب داره و میتونه بر سرنوشت خودش تأثیر بزاره.اگه انسان این اختیارات رو نداشت،با سایر موجوات،تفاوتی نداشت و اصلا چیزی به نام کمال برایش متصور نبود.باید انسان این حق انتخاب رو داشته باشه تا بتونه بین خوب و بد،خوب رو انتخاب بکنه و الّا با خور و خواب و خشم و شهوت،تنها می تونست مثل حیوانات،گذران عمر کنه و آخرش هیچ؛اما وجود این حق انتخاب،میتونه سرنوشت اونو و نیز کسب کمالات اونو تضمین کنه.

 

21)اما برخی انسانها با سوء استفاده از حق انتخاب و اختیار و آزادی خودشون،به آزادی ها و اختیارات دیگران تعرّض می کنند و باعث به وجود آمدن ناهنجاری ها و تبعیض ها میشن.در نظر بگیرید زمانی را که هنوز انسان به وجود نیامده بود و حتی زمانی را که انسان به وجود آمده بود؛اما کوچکترین دخالتی در طبیعت و چرخهء زندگی آن نداشت:چرخهء حیات،بدون هیچ معضلی،حیات خودش رو ادامه می داد و موجودات اون،با هم در تعاملی مثبت قرار داشتند: با مرگ هر موجودی،جسمش تجزیه می شد و به طبیعت باز می گشت و عملا هیچگونه آلودگی زیست محیطی در طبیعت وجود نداشت؛اما از زمانی که انسان صاحب اختیار،در روال این چرخه،دستکاری کرد،همه چیز به هم ریخت و آلودگی ها و خشکسالی ها و سیلاب ها و ...به وجود آمدند...پس یکی از علت های به وجود آمدن معضلات،ارادهء انسانی است.

 

22) روال طبیعت اینه که همهء انسانها دارای صفت اختیار و انتخاب و عقلانیت باشن و با استفاده از این صفات،ضمن اینکه دست به تلاش آگاهانه بزنن،از تلاشهای مغرضانه و یا ناآگاهانهء دیگران که باعث ضرر دیدن خودشان میشه،جلوگیری بکنن.همچنین اگه دست به اقدامات غیرمعقولانه بزنن،دیگران بتونن با عقل و اختیار خودشون،جلوی این اقدامات رو بگیرن.در همین تلاشهاست که می تونن مسیر کمال رو طی کنن........

 ... پایان ...

معمّای آفرینش (5):

*سؤال دیگری که مطرح میشه،اینه که از کجا معلوم که بیش از یک آفریدگار،وجود نداشته باشه و این دنیا توسط آفریدگاران متعدد،به وجود نیامده باشه؟در جواب این سؤال باید گفت که اگه بیش از یک آفریدگار وجود داشته باشه،اونوقت بین آنها اختلاف نظر و سلیقه رخ می داد.

ممکن است کسی بپرسد که چه اشکالی داره که فرض کنیم آن چند آفریدگار،از یک نظام و یک نقشهء مشترک آفرینش پیروی کرده و آفرینش رو با هماهنگی تمام به وجود آورده باشند؟

در جواب این مسئله باید گفت که اگر آنها از یک نقشهء مشترک پیروی کرده باشند،این سؤال پیش خواهد آمد که چه کسی آن نقشهء مشترک را به وجود آورده است؟اگر بگوئیم یکی از آنها به وجود آورده،پس همون یکی،آفریدگار واقعی به حساب میاد و اگر ادعا شود که آنها این نقشه را به کمک هم به وجود آورده اند،معنایش این است که آنها به کمک هم نیازمند خواهند بود که نیاز،نشانهء نقص است و وجود نقص برای آفریدگار،منشأ خیلی مشکلات و فساد های دیگر خواهد شد.پس چاره ای نیست جز آنکه فقط یک آفریدگار مطلق کامل بی نیاز وجود داشته باشه.

18)سؤال بسیار مهم دیگری که اینجا مطرح میشه اینه که با فرض درستی تمام حرفهائی که راجع به عدم نیاز آفریدگار به آفرینش و نیز عدم انجام کار بیهوده و لغو و عبث از سوی آفریدگار و نیز موضوع فیض رساندن به موجودات مطرح میشه،چه اشکالی داشت که باز آفریدگار،ما رو نمی آفرید.اینطوری دیگه کسی هم به خاطر نافرمانی آفریدگارش به جهنم و عذاب نمی افتاد و به قول معروف:هیچ آبی هم از آب تکون نمی خورد؟ مخصوصا اینکه کسی وجود نداره تا آفریدگار رو مورد بازخواست قرار بده که چرا کسی رو نیافریدی؟

جواب این سؤال اینه که وقتی امکان آفریدن موجودات و رساندن فیض وجود داره،چه دلیلی وجود داره تا این فیض و این آفرینش،صرفا به خاطر نافرمانی کاملا اختیاری برخی انسانها،از آفریده ها دریغ بشه؛هرچند که آفریدگار،هیچ نیازی نداشته باشه وقتی عقل محدود ما،وجود رو بهتر از عدم و نیز فیض رساندن رو بهتر از فیض نرساندن تشخیص میده،چرا عقل بیکران آفریدگار،چنین تشخیصی رو نده؟باز در اینجا به محتوای آموزه های دینی مراجعه می کنیم تا جواب این سؤال رو هم پیدا کنیم:

 - چون انسان به ماهیت کمالاتی که در انتظار اوست،واقف نیست،بر آفرینش اجباری خود اعتراض می کند؛در حالی که اگر معنای رسیدن به کمال واقعی و مزایای آنها را درک کند،از نظر عقلی قانع شده و اعتراض نمی کرد که چرا آفریده شده است.

 - انسان،مظهر خداست؛ نه جزئی از وجود خدا.این مظهریت،قابلیت شکوفائی دارد و باید شکوفا شود.

 - هدف از آفرینش،رسیدن هر موجودی به کمال شایستهء خویش است.رساندن استعدادهای طبیعی و ذاتی بالقوّه به فعلیت کمال.

 - از طرفی،با توجه به قانون علت و معلول در بین اجزای آفرینش،حذف یک چیز از جهان،مساوی با حذف همه چیز است؛زیرا فقط زمانی می توان ادعا کرد که آفرینش،کامل است و از شائبهء ناقص بودن،مبرّا،که تمامی اجزای جهان را باهم در نظر بگیریم.یعنی آفرینش،یک پیکرهء واحد است که تمام اجزای آن توسط یک آفریدگار دانا و توانا آفریده شده است.

 - این نظامی که خداوند،آن را آفریده است (یعنی عالم ماده + عالم برزخ + عالم آخرت)،نظام اکمل است [یعنی کاملترین نظام ممکن] و اگر بهتر از این نظام،امکان داشت،خداوند حتما به همان شکل می آفرید.

 - اگر خدا جهنّمی ها را نمی آفرید،باید علت جهنمی شدن آنها را هم نمی آفرید و این یعنی اخلال در آفرینش.از طرفی،اگر هم گنهکاران را[که با علم و اختیار خود گناه کرده اند،]مجازات نکند،عادل نیست.

 - خلق نکردن موجودی که جهنمی خواهد شد،یعنی اینکه امکان به وجود آمدن این موجود،وجود داشته و احتمال بهشت رفتنش هم(به دلیل اختیار داشتن) فراهم باشد و خدا منع فیض کند و نیافریند!

ادامه دارد....

معمّای آفرینش (4):

15)هر آدم عاقلی بر اساس عقل و فطرت خودش میتونه تشخیص بده که « وجود » بهتر از « عدم » هستش و نیز « بهره مند شدن از نعمت ها »،بهتر از « بهره مند نشدن از نعمت ها » هست. با اینکه آفریدگار، نه احتیاجی داره و نه اینکه کار بیهوده و عبثی انجام میده،اما فیض و بخشش آفریدگار،ایجاب میکنه تا آفریدگانی رو بیافرینه و به اونها نعمت و سعادت برسونه؛همون طوری که یک گل خوشبو،رایحه و عطرش رو رایگان در اختیار اطرافیانش قرار میده.در حالیکه آفریدگار می توانست اصلا چیزی رو نیافرینه؛اما همون طور که وجود،بهتر از عدم هستش،فیض و بخشش هم بر اساس عقل سلیم،بهتر از عدم فیض و بخشش است.

 

16)البته عرض کنم با اینکه ما آفریدگار را به گل تشبیه کردیم،اما این دو ، تفاوتهای اساسی با هم دارند؛ مثلا گل در پخش عطر و رایحه اش،هم مجبور است و هم ناآگاه، و نیز گل خودش آفریدهء آفریدگار است و عمرش کوتاه؛در حالیکه آفریدگار،هم آگاه به کارش است و هم اینکه کاملا با اختیار به آفرینش دست میزنه و از طرفی هم خودش آفریدهء موجود دیگری نیست و هم اینکه همیشه زنده و موجود هستش...

 با بررسی محتوای آموزه های دینی،نکات زیر را می توان به دست آورد:

- آفرینش،(به معنای رساندن فیض و احسان نسبت به موجودات)،حسن ذاتی دارد.به زبان ساده تر،ارزشهائی مانند شادی و لذت،ارزشهائی ذاتی و خود به خود مطلوب هستند و مطلوبیت آنها بدیهی بوده و نمی توان مطلوبیت آنها را مورد سؤال یا اثبات قرار داد.

- آفرینش،پاسخ به درخواست و طلب کمال از سوی موجوداتی است که امکان و قابلیت بالقوه برای وجود دارند.

- منع فیض و احسان به چنین موجودات صاحب قابلیت وجود،بخل حساب می شود. بخل از سوی آفریدگار،به خلقت چیزهائی که امکان خلقت برای آنها وجود دارد،قبیح و زشت است.

 

17)اینجا باز سؤالاتی پیش میاد:چه اشکالی داره که فرض کنیم آفرینش به صورت خود به خود به وجود اومده باشه؟مثلا از گردش ذراتی مانند الکترون و غیره،پدیده هائی مانند بیگ بنگ پدید اومده باشه و اصلا نیازی به فرض وجود آفریدگار نباشه؟ در جواب باید گفت که حتی به وجود اومدن اون ذرات و نیز اون شرایطی که ذرات در اون بتونند طبیعت رو به وجود بیاورند،نمی تونه به صورت تصادفی و بدون وجود یک عقلانیت قوی و یک برنامه ریزی دقیق به وجود بیاد و حتما باید آفریدگاری باشه تا اولا اون ذرات رو بیافرینه و ثانیا اون پدیده ها رو بر اساس یک برنامه ریزی منسجم و هدفدار،به وجود بیاره.اصلا اگه پدیده ها تصادفی به وجود اومده باشند،دیگه چیزی به نام قانون نظم نمیتونه وجود داشته باشه و مثلا ممکنه بعضی روزها،آب به جای سرازیری،مسیر سربالائی رو طی بکنه و اصولا نمیشه هیچ چیزی رو پیش بینی کرد و هیچ قانون علمی رو کشف و بهش اعتماد کرد.

ادامه دارد...

معمّای آفرینش (3):

8)خلاصهء جوابی که برای سؤالات اساسی ما از طریق کتب و پیامبران الهی داده شده،اینه که قراره انسانها بعد از مرگ،دوباره زنده بشن و بسته به اعمالی که انجام داده اند،پاداش و یا مجازات دریافت کنند...در اینجا سؤالات زیادی مطرح میشه که سعی می کنیم تا حد امکان به اونا جواب بدیم.البته برای پی بردن به جزئیات قضیه،باید به کتابهائی که در این زمینه تألیف شده اند مراجعه کرد و این نوشته،نمیتونه به همهء سؤالها جواب بده...

 

9)تا اینجا فهمیدیم که خدائی ما رو آفریده و با ارسال کتابها و پیامبران آسمانی،می خواد ما رو طوری راهنمائی بکنه که بتونیم با انجام اعمال درست،رضایت اون خدا رو جلب کنیم و در عالم بعد از مرگ،از مواهب بهشت برخوردار بشیم و از عذاب جهنم رهائی پیدا کنیم.

 

10)سؤال بعدی اینه که چرا خدا ما رو آفرید؟آیا احتیاجی داشت و یا اینکه با آفریدن ما،می خواست کمبودی رو از وجود خودش برطرف بکنه؟

 

از محتوای آموزه های دینی و نیز از طریق دلایل علمی و منطقی میشه فهمید که خدا نه احتیاجی داره و نه اصلا کار بیهوده و لغو و عبثی انجام میده.

 

خدا انسان رو آفرید تا با استفاده از اراده و اختیار و  آگاهی و حق انتخاب خودش،راه کمال رو طی بکنه و موجودی کامل بشه.

 

11)باز این سؤال مطرح میشه که فرض کنیم که خدا ما رو آفریده تا به کمال برسیم و از طرفی،نه احتیاجی به ما داشته و نه کار بیهوده از خدا سر میزنه:با این حساب،اگه ما رو نمی آفرید،چه اتفاقی می افتاد؟

 

12)با توجه به اینکه توضیح و توجیه اینگونه مطالب،زمینهء ذهنی و عقلی خاصی رو می طلبه و همهء مردم،این توانائی رو ندارن تا با خواندن کتب تخصصی مذهبی و آثار فلسفی،جواب سؤالات شان را در مورد مسائل اینچنینی رو پیدا کنند،سعی می کنیم با استفاده از مثالهای ساده،موضوع را به صورت «همه فهم»،توضیح بدهیم:

 

13)گل خوشبوئی را در نظر بگیرید که عطر زیبائی رو از خودش پخش می کنه و همهء کسانی که در نزدیکی این گل هستند،از رایحهء این گل،لذت می برند(خوب دقت کنید):آیا این گل در پخش کردن عطر خودش،به کسی احتیاج داره؟آیا این گل با پخش کردن عطر خودش،نیازی از نیازهایش رو برآورده می کنه؟اگه عطری از خودش بروز نده،چیزی ازش کم میشه و نقصانی برایش به وجود میاد و یا اینکه مثلا کسی بازخواستش می کنه؟مطمئنا شما هم ما من موافقید که جواب همهء این سؤالها،منفی است.اما خاصیت ذاتی یک گل،ایجاب میکنه تا عطر زیبا و دل انگیزش رو در اختیار دیگران قرار بده؛ هرچند که احتیاجی به این کار نداشته باشه.

 

14)در مقام تشبیه،آفریدگار هم دارای خاصیت ذاتی آفرینش هستش.یعنی همانطوری که خاصیت ذاتی  یک گل، پخش عطر و رایحه است،آفریدگار هم خاصیت و خصلت آفرینندگی و به وجود آوردن موجودات رو داره؛بدون اینکه در به وجود آوردن آنها بخواهد نیاز و احتیاجی را از خودش رفع کنه.در آموزه های دینی آمده است که: به جز لطف و کرامت خداوند [یعنی فیض الهی] ،هیچ علتی برای به وجود آوردن آفرینش وجود ندارد؛چون اگر علتی غیر از فیض الهی وجود داشت،همان علت،جای آفریدگار را می گرفت و او را مجبور به آفرینش می کرد.

 

ادامه دارد...

معمّای آفرینش (2):

4)گفتیم که با در نظر گرفتن محیط اطرافمون متوجه شدیم که قوانین و نظام هائی در اطرافمون وجود داره و نیز متوجه شدیم که انسان میتونه در محیط اطراف خودش تأثیر بزاره و از محیط،تأثیر بپذیره و برای خودش زندگی درست بکنه و امکانات اطراف خودش رو به استخدام خودش در بیاره.پس تا اینجا به چهارتا موضوع،از طریق عقلی پی بردیم:

الف) وجود داریم.

ب) ما رو آفریدگاری به وجود آورده.

ج) بین پدیده های اطرافمون قانون علت و معلول وجود داره.

د) می تونیم امکانات اطرافمون رو به کار بگیریم و ازشون بهره برداری کنیم.

اما سؤال اینجاست که این آفرینش،مقصد و هدفش کجاست؟

5)ما بوسیلهء علمی که از طریق تجربه ها و آزمایش های محیط اطرافمون به دست آورده ایم،تا حدودی می تونیم برخی پدیده هائی رو که در آیندهء نزدیک ممکنه اتفاق بیفته،پیش بینی کنیم:مثلا می تونیم بگیم که تا آخر این هفته و یا حتی تا آخر این ماه،وضعیت هوای شهرمون چه جوری خواهد بود؟سرد یا گرم،ابری یا آفتابی،بارانی یا برفی و....و یا مثلا وضعیت اقتصادی یا سیاسی کشورمون در چند سال آینده به چه شکلی خواهد بود؛اما آیا می تونیم کشف کنیم که مثلا سرنوشت ما بعد از مرگ چگونه خواهد شد؟اصلا آخر و عاقبت این دنیا و یا اصلا سرنوشت بشریت و آفرینش چه خواهد بود و چه هدفی رو به دست خواهد آورد؟آیا زندگی همیشه به این شکل خواهد ماند و یا اینکه مثلا قراره اتفاقات سرنوشت سازی در آینده اتفاق بیفته و سرنوشت انسان رو رقم بزنه و اصولا به چه شکلی ممکنه رقم بزنه؟

6) ظاهرا هیچ نوع روش علمی و تجربی برای پی بردن به جواب این سؤال وجود نداره و یا لااقل در حال حاضر،چنین روشی هنوز به دست نیومده که بشه از طریق اون،سرنوشت حتمی و نهائی جامعهء بشری رو حدس زد.اگه بخواهیم تا زمان کشف یک روش علمی برای پی بردن به سرنوشت خودمون صبر کنیم،اونوقت شاید قرنها معطل بشیم و عمر و جوانی انسانهای بسیاری باید تلف بشه تا شاید بتونیم چنین روشی رو کشف کنیم که البته این راه،نتیجه بخش نخواهد بود.پس چه کار باید کرد؟

7)بهترین راهی که به ذهن می رسه، اینه که ببینیم آیا می تونیم به طریقی با آفریدگار هستی ارتباط پیدا کنیم و در مورد علت آفرینش و مخصوصا هدف آخر در به وجود اومدن خودمون رو از وی سؤال کنیم؟ همونطوری که وقتی یک دستگاهی رو از بازار می خریم،برای پی بردن به نحوهء استفاده از اون،معمولا با کارخانهء سازنده و مهندس طراح اون دستگاه تماس می گیریم و یا اینکه اون کارخونه و مهندس طراح،دفترچهء راهنمای استفاده از اون دستگاه رو به همراه خود دستگاه در اختیار ما قرار میدن.

اینجاست که اهمیت حیاتی پیامبران و کتابهائی که از سوی آفریدگار، ارسال شده اند و میتوانند به سؤالات اساسی ما در مورد هدف آفرینش و سرنوشت نهائی انسانها پاسخ بدهند،برای ما روشن میشود.آفریدگار از طریق پیامبران و کتبی که برای راهنمائی بشر ارسال کرده،در مورد این سؤالات،به پاسخگوئی پرداخته است.

 

ادامه دارد...

معمّای آفرینش (1):

 1) نخستین چیزی که در مورد جهان هستی و آفرینش به ذهن بشر می رسه اینه که آیا اصلا ما وجود داریم،یا اینکه تمام چیزهائی که می بینیم،همه اش خواب و خیاله و ممکنه یه روزی بیدار بشیم و ببینیم همه شون پوچ و بیهوده است؟

اولین جوابش اینه که حتی اگه واقعا خواب و خیال هم باشه،بالاخره باید فردی وجود داشته باشه تا این خواب و خیالها رو ببینه و احساس بکنه یا نه؟.پس نمیشه گفت چیزی و یا دنیا و انسانی وجود نداره.

دومین جوابش اینه که فرض کنیم این چیزائی که می بینیم،همه اش خواب و خیال(به اون معنائی که شب ها می بینیمش و معمولا پریشان و اتفاقات داخلش بی حساب و کتاب هستن) باشه:این چه جور پدیدهء پریشانی است که توش قوانین ثابتی وجود داره:مثلا آب همیشه در صد درجه می جوشه و در صفر درجه یخ می بنده؟خورشید هر روز از شرق طلوع می کنه و در غرب،غروب؟چرا یه روز خورشید از شمال طلوع نمی کنه؟پس می بینیم که زندگی ما نمیتونه خواب و خیال پریشان باشه و بلکه واقعیت داره و قانونمنده.

سومین جوابش رو (رنه دکارت) دانشمند اروپائی میده:دکارت میگه:فرض کنیم که من به وجود همه چیز شک کنم،به وجود خودم،به وجود اطرافیانم،به وجود خدا،به وجود قوانین اطرافم و...اما آیا میتونم به (شک کردن خودم) شک بکنم؟من به هر چیز هم که شک کنم،نمی تونم به شک کردن خودم شک کنم.پس اقلا یک چیزی وجود داره که قابل شک نباشه.از اونجا نتیجه می گیریم شک کننده ای هم باید وجود داشته باشه تا به بعضی چیزا شک کنه و به بعضی چیزای دیگه شک نکنه و مطمئن باشه:من شک می کنم،پس هستم...(البته در جواب دکارت میتوان گفت که اگر تو وجود نداشتی که اصلا نمی تونستی تصمیم به شک کردن بگیری.پس اصولا وجود تو مقدم بر شک کردن توست.)

چهارمین جوابی که میشه داد،اینه که:جملهء «هیچ حقیقتی وجود ندارد» رو در نظر بگیرید:آیا این جمله، خودش حقیقت داره یا نه؟اگه حقیقت داشته باشه،پس اقلا یک حقیقت[یعنی همین جملهء درست و حقیقی] وجود داره.پس جملهء هیچ حقیقتی وجود نداره،خود به خود نقض میشه.

ولی اگه این جملهء «هیچ حقیقتی وجود ندارد»،حقیقت نداشته باشه و غلط باشه،نتیجه اش این میشه که حقیقت یا حقایقی وجود دارن.می بینیم که در هر دو صورت،حقیقتی وجود داره.وجود هم دقیقا به این شکل،ثابت میشه:اگه بگیم هیچ چیزی وجود نداره،اونوقت میگیم لااقل این جملهء«هیچ چیزی وجود نداره»،خودش وجود داره و مخصوصا گویندهء همین جمله وجود داره...

2)دومین چیزی که به ذهن می رسه،اینه که عملا می بینیم بین پدیده ها ارتباطاتی وجود داره:آب در اثر گرما داغ میشه،خورشید هر روز از شرق طلوع می کنه،انسان با خوردن غذا و نوشیدن آب،گرسنگی و تشنگی اش برطرف میشه...پس نتیجه می گیریم که قانونی به نام علت و معلول در بین پدیده های اطرافمون وجود داره.وقتی بیشتر دقت می کنیم،وجود این قانون رو بیشتر و بهتر درک می کنیم.از اونجا نتیجه می گیریم که اصلا به وجود اومدن دنیا هم باید علتی داشته باشه.

3)سومین چیزی که به ذهن می رسه،اینه که چه کسی یا چه موجودی،این دنیا رو آفریده؟

من به وسیلهء پدر و مادرم به وجود اومده ام.اونا هم به وسیلهء پدر و مادر خودشون و اون پدر و مادرشون هم به وسیلهء پدر و مادر خودشون و....هر چی به عقب بر می گردیم،این زنجیره همینطور ادامه داره؛اما نمی تونه همین طور ادامه پیدا کنه چون به تسلسل می رسه و تسلسل هم باطله.[علت باطل بودنش به زبان ساده،اینه که هر چه که این زنجیره رو ادامه میدیم،مجموعهء تشکیل شده،نه تنها به سوی بی نیازی نمیره،بلکه حتی نیازمندتر هم میشه.یعنی با افزوده شدن به تعداد معلولها،نیاز به علت یا علّتها،بیشتر میشه؛نه کمتر ]پس باید این زنجیره،هرقدر هم طولانی باشه،یه جائی متوقف بشه.همون نقطه ای که این زنجیره در اون متوقف میشه،آفریدگار هستش.این آفریدگار،آفریننده است؛اما نمی تونه خودش آفریده شده باشه.چون در غیر این صورت،باز زنجیرهء تسلسل ادامه پیدا می کنه.

ادامه دارد...